جستجوگر در این تارنما

Saturday 25 November 2017

شبی دوست داشتنی با شهرام ناظری در فیلارمونی شهر کلن

عادت کرده ام که هنگام گذر در خیابان به تابلو اعلانات برنامه ماهانه فیلارمونی شهر کلن نظری بیفکنم. این تابلو بیشتر اوقات حتی برنامه دو ماه آینده فیلارمونی را اعلام میکند.
به اینگونه بود که از آمدن دوباره شهرام ناظری آگاه گشتم و طبق معمول نیز چونکه جزو نفرات نخست هستم صندلی  ردیفهای نسبتا جلو هم نصیبم میشود.
بهر روی، امشب نیز با خوشحالی بطرف فیلارمونی براه افتادم. میدانستم که شب زیبایی خواهد شد ولی اینکه به این زیبایی خواهد شد را پیش بینی نکرده بودم.
پس از اینکه حضار در مکانهای خویش جای گرفتند استاد ناظری و گروه موسیقی دستان به صحنه آمدند و پس از ابراز احساسات بینندگان به جایگاه خویش رفتند.
پیش از اینکه برنامه آغاز گردد، استاد ناظری نخست یادی از جریان زلزله کرمانشاه کرد و کمکهای مردمی را ستود و گفت جهان از اینکه مردم کشوری  متشکل از اینهمه اقوام گوناگون و طبقات  مختلف  از  گوشه های دور و نزدیک  مملکت خویش بگونه خودجوش و بسرعت به یاری هموطنان آسیب دیده خود شتافتند، شگفت زده شد. او اینها را با صدایی نیمه لرزان که نمایانگر احساساتش بود، بیان کرد.
نخستین آهنگ را هم با نام بهار غمگین به یاد همه هموطنان زلزله زده و یاری کننده خویش خواند.
در آهنگ بعدی رهبری وهدایت و تنظیم گروه را خود با صدای خویش انجام داد ولی سومین آهنگ را سازهای کوبه ای هدایت و ریتم بندی کردند.
پس از چهارمین آهنگ یک آنتراکت اجرا گشت. پس از آنتراکت زمانیکه همگان منتظر گروه بودند، استاد خود بتنهایی سه تار بدست وارد شد و پس از احترام به حضار در جای خویش قرار گرفت. همگی نیز کنجکاوانه منتظر بودند که چه پیش میآید.
استاد از آستین دست چپ خویش کاغذی تا شده را بیرون کشید و نامه پسرجوان ده ساله ای بنام شایان را به بینندگان نشان داد و گفت آقای شایان از من درخواست کرده که امشب ترانه شیدا شدم را بخوانم.
متاسفانه فرصت نبود تا با گروه این آهنگ را تمرین کنیم ولی اگر فرصتی باقی بود برای برنامه های آتی در نظرش خواهیم داشت. کل فیلارمونی در خاموشی و سکوت مطلق قرارگرفته بود ولی استاد بناگاه دست به سمت سه تار خود برد و  بلافاصله خود با نواختن آهنگ، ترانه شیدا شدم را خواند. او درخواست این شنونده جوان را رد نکرده بود.
من این ترانه را بارها شنیده بودم ولی هیچ بار به زیبایی امشب نیافته بودمش.  معلومم نبود که دچار احساسات شده ام و یا اینکه واقعا اینطور بود. پس از شیدا شدم، ناظری با صدایی کم نظیر ترانه کردی کابوکی را خواند و خود نیز آهنگش را نواخت. ابراز احساسات بی شائبه شنوندگان پس از پایان ایندو آهنگ دیگر جای شکی باقی نمیگذاشت که ناظری امشب شور دیگری دارد. این شور را او به همه و بخصوص به هموطنان کرد حاضر در فیلارمونی نیز منتقل کرده بود.
پس از آن استاد صحنه را ترک کرد و آنرا به گروه موسیقی دستان واگذاشت که نمایش زیبایی را از هنر خود به دید بگذارند.
پس از آن ناظری دوباره به صحنه بازگشت و اینبار آهنگی را خواند که شخص مرا زیاد تحت تاثیر قرار داد. به کوههای صابونات. 
صابونات شهرکی است در صد و شصت هفتاد کیلومتری شرق شیراز و آهنگ به کوههای صابونات برای شیرازیها بسیار آشناست. متن ترانه بصورت زیر است :
به کوه های صابونات چشمونم افتاد 
دوباره آتشی بر جونم افتاد
به کوه های صابونات سرده خدایا
دلم از غصه پر درده  خدایا
مو همدم تو
تو گل نرگسی، مو شبنم تو 
و از آنجهت آنرا آوردم که استاد بلاانقطاع پس از آن آهنگ اسمریارم جوانه را خواند.
به کوههای صابونات آهنگی ملایم و غمناک است که از درد عشق سخن میگوید و آهنگ کردی اسمریارم جوانه که بلافاصله پس از آن آمد هم از همان غم عشق و روی زرد عاشق سخن میگوید ولی  ریتمی پرانرژی و پرهیجان را دارد و این گذر از ملایم  به تند بسیار استادانه  انجام گرفت  بطوریکه ایندو یکدیگر را کامل مینمودند. اینکار را ناظری پیشتر هم بدون گروه و به تنهایی با ترانه های شیدا شدم و کابوکی انجام داده بود. گذر از ملایم به تند و از گویشی به گویش دیگر بطوریکه شنوندگان نیز از جای کنده شده و خود را جزئی از آن حس کنند.
پس از اجرای این دو آهنگ بنظر میرسید که برنامه بپایان رسیده باشد ولی تشویق تماشاچیان، گروه را دوباره به صحنه کشاند و ناظری برنامه را با  سروده مولانای بلخ  بپایان رساند در حالیکه همگی در فیلارمونی به آرامی و بهمراه او اندک اندک جمع مستان میرسند را زیرلب میخواندند.

اینگونه ناظری و گروه دستان شبی بیاد ماندنی را برای تماشاچیان که سالن فیلارمونی شهر کلن را پر کرده بودند برجای گذاشتند.

No comments: