جستجوگر در این تارنما

Wednesday 22 June 2016

ثبت جهانی مثنوی مولوی

اگر چه پیشِ خردمند، خامشی ادب است
 به وقتِ مصلحت آن‌ به که در سخن کوشی
 دو چیز طیرهِ عقل است، دم فرو بستن
 به وقتِ گفتن و گفتن به وقتِ خاموشی

دیگر بار فرصتی دست داد تا سخنانی را که مدت هاست در دل داشتم سرانجام بر زبان آرم هر چند که مناسبتی را که به سببش اکنون این مینویسم، خوشایند نمیدانم.
 مسئله مربوط به ثبتِ  اثر یکی‌ از بزرگان  در فهرستِ میراثِ فرهنگی‌ِ سازمانِ یونسکو میباشد.
 پیشتر از هر چیز ابراز دارم که قلبا با این سخنِ برخی‌ از بزرگان که می‌گویند چنین مشاهیری برایِ همه جهانیان میباشند موافقم ولی‌ همزمان به این مطلب اشاره می‌کنم که در فهرستِ میراثِ فرهنگ بشریِ سازمانِ یونسکو خاستگاهِ این عزیزان درج و ثبت میشود و بزرگ فرقی است میان از و برای. برای چیزی یا از چیزی.
 ثبت و درج چنین موارد و  هم نه‌ برایِ ماست که ما امروزه راستیها را هنوز میدانیم یا بهتر بگویم موظف میباشیم که بدانیم، بلکه برایِ آیندگان میباشد که هنوز نیامده اند و ما نیز ندانیم که آیا آنها خواهند دانست یا نه. بنابر این  ساختنِ شناسنامه فرهنگی‌ِ اشتباه و یا همکاری در ساختنِ شناسنامهِ فرهنگی‌ِ اشتباه و یا اجازه دادن به ساختنِ شناسنامهِ فرهنگی‌ِ اشتباه به هیچ روی جایز نباشد که بس گمراه کننده است و بحرانِ هوویت و ضعفِ شخصیتِ اجتمایی‌ را سبب گشته و همزیستیها را نهایت دشوار گرداند هر چند که مقصد در آغاز رفع مناقشات بی سبب و بی پایه بوده باشد.
 اخیرا اقدام به ثبتِ فرهنگی‌ جهانی مثنوی معنوی اثرِ مولانا جلال الدینِ بلخی به عنوانِ میراثِ  فرهنگی مشترکِ ایران و ترکیه که از سوی رئیس سازمان اسناد ایران بحث بر انگیز شده و جنجال به پا کرده به حدی که رئیسِ جمهورِ کشورِ دوست و همسایه نیز در عملی‌ متقابل پیشنهادِ ثبتِ اثر بلخی را به عنوانِ میراثِ مشترکِ فرهنگی‌ِ افغانستان و ترکیه را نموده است که به همان اندازه نادرست میباشد که اقدامِ  مدیرِ ایرانی  ناصواب بود.
 بحث کردنِ مفصل و مبسوط در موردِ چنین مواردِ حساس و پر اهمیت که قاعدتا میبایست از سویِ بزرگانِ فرهنگی‌ِ کشورهایِ ذیربط انجام گشته و مردم را نیز آگاه نماید  چیزی نیست که بتوان آنرا در یک وبلاگ مانندِ این آغاز کرد و به پایان رساند، از آنرو به انجامش در اینجا نکوشم و تنها به یکی‌ دو مورد که شاید فراموش شده باشند اشارت کرده و نوشته را با اختتامیه ای به پایان رسانم.
 موضوعاتی که در چنین به ثبت رساندنهایی میبایست بی‌ هیچ گونه درنگ و تردیدی موردِ توجه قرار بگیرند ( و اینها حدِ اقل‌ها هستند نه‌ همهِ آنها ) به قرارِ زیرند :
 ۱ – بیان نمودنِ واضح و روشنِ تعریفِ حوزه فرهنگی‌ ایران که محدوده جغرافیاییِ کشورِ کنونیِ ایران تنها بخشی از آن‌ و نه‌ همه آن‌ میباشد، این حوزه فرهنگی‌ مشتمل بر کشورهایِ تاجیکستان، افغانستان، بخشِ بسیار بزرگی‌ از ناحیه قفقاز، بخشِ بزرگی‌ از آسیایِ میانه، نواحیِ کرد نشین و سر انجام کشورِ ایرانِ کنونی نیز میباشد. هیچیک از این کشورها نیز به تنهایی وارث آن نه بوده و نه هست و نه خواهد بود.

 ۲- موجودیت، تمامیت و سرحد‌هایِ کلیه کشورهایِ حاضر در قلمرویِ جغرافیاییِ حوزهِ فرهنگی‌ِ ایران، به رسمیت شناخته شده‌ و از سوی همه کشورهای حوزه فرهنگی ایران قابلِ احترام و بدور از تعرض شناخته می‌شوند.

 ۳ – برایِ ثبتِ فرهنگی‌ِ جهانی‌ِ بزرگان این حوزه فرهنگی تنها کافیست که مبدا آنها و تعلقشان به حوزه فرهنگی‌ ایرانی ذکر گردد. بر این اساس بطورِ مثال، رودکی، فرزانه خجندی، لایق شیرعلی، بانو صفی آوا، اعظم خجسته و و و و تاجیک و متعلق به حوزه فرهنگی‌ِ ایرانی، مولوی، رابعه بلخی، سنایی، ناصرخسرو، خوشحال خان ختک، عبدالرحمن پژواک، خلیل الله خلیلی و و و افغان و متعلق به حوزه فرهنگی‌ ایرانی، فردوسی، خیام، خواجوی کرمانی، باباطاهر، پروین اعتصامی، فریدون مشیری، معینی کرمانشاهی، عماد رام خراسانی  و و و  ایرانی و متعلق به حوزه فرهنگی‌ ایرانی، نظامی گنجه ای و متعلق به حوزه فرهنگی ایرانی میباشند. 

همه این بزرگان نیز از یکدیگر به نیکی یاد کرده اند و خط تفریق میان خود نکشیده اند.

 ۴ – اصلِ وفات یافتنِ شخصی‌ در یک کشورِ بخصوص الزاما به معنایِ تعلق داشتن به حوزه فرهنگی‌ِ آن‌ کشور نمیباشد. بسیاری از فلاسفه و ادبایِ یونان زمین هم خارج از حوزه فرهنگی‌ یونان به خاک سپرده شدند ولی‌ هیچ کشوری مدعیِ متعلق شناختنِ آنها به خود نمیباشد.
هراکلیتوس فیلسوف یونانی که در ایونیه ( باختر کشور ترکیه امروزی) بدنیا آمد و هم در آنجا بمرد را امروزه کسی ترک نمیگوید و نمیشناسد بلکه یونانی اش میدانند و میخوانند. 
هیپوناکسHipponax  یونانی که از دست شروران جزیره افه سوس به کلازومنی واقع در آسیای صغیر برفت و هم در آنجا بمرد را همگان متعلق به حوزه فرهنگی یونان میدانند و یونان هم در مقام تقسیمش با دیگران بر نمیآید. 
زنون اله آئی  Zenon  فیلسوف یونانی از فلاسفه پیش سقراطیان یونان که در جنوب ایتالیای کنونی بدنیا آمده و در شهر سیراکوس سیسیل جهان را بدرود گفت، ایتالیا از آن خود نمیداند و نیازی نیز ندارد که بداند زیرا خود به اندازه کافی فرهنگ قوی و فلاسفه و سرایندگان و نامداران دیگر دارد.
پس محدوده های جغرافیای سیاسی امروزه آنقدر قدرتمند نمیباشند که بتوانند حقایق تاریخی را بکنار رانند.

 ۵ – خسران و از دست دادنِ مکاتبی  فرهنگی‌ مانندِ مکتبِ هرات و یا حلقه بلخ چیزی نیست که حوزه فرهنگی‌ِ ایران بتواند آنرا تحمل نموده و با چیز دیگری جایگزین کند همانطور که فقدانِ بزرگان حوزه‌هایِ فرهنگی‌ِ نیشابور و تبریز و اصفهان یا بخارا و مرو و خیوه و گنجه  و و و  برای حوزه فرهنگی ایران غیرِ قابلِ تصور میباشند. بنابراین شناساندنِ بیغرضانه و صحیحِ آنها در کّل و در جزئیات از جمله الزامات برایِ ادیبانِ حوزه فرهنگی ایرانی  میباشد.

 در پایان بیان می‌کنم که این وبلاگ و شخصِ من خود را در مقامی نمی‌یابیم که تعیینِ تکلیفِ فرهنگی‌ برایِ کسی‌ انجام دهیم ولی‌ در مقامی می‌یابیم که از حقِ فردیِ خود استفاده نموده و اعتراضاتِ شدیدِ خود را از تلاش در نحوهِ به ثبت رساندنِ اشتباه مانند آثارمولوی عنوان نمائیم.
آرزومندم تا چنین مواردی را فرهنگیان کشورها و نه دولتمردان بعهده گرفته و راهنمائی و راهگشائی نمایند.

No comments: