جستجوگر در این تارنما

Wednesday 22 April 2015

اسکار نیدرمایر – بخش دو

ویلهلم واسموس

۲- در کنارِ چرب زبانیهای دو هندی و تئوریِ  جهاد اسلامی در کشورهای دشمنان ما از سوی ماکس فون اوپنهایم، این ایده یک افسرِ جوانِ ارتش عثمانیِ متحدِ آلمان به نامِ اسمائیل انور یا انور پاشا که بعدها وزیر جنگ عثمانی گردید، بود که  سرفرماندهی و وزارتِ امور خارجه آلمان را نهایتا مجاب کرد تا کوشش نماید تا جبهه‌ شرقی دور از مرزهای آلمان‌ را باز کند.

انور پاشا اصرار بر این داشت که از سویِ منابعش باخبر گشته که امیرِ افغانستان حبیب الله خان تمایل دارد معاهده ای را که در سالِ ۱۸۹۳ میا‌‌نِ هندِ بریتانیا و پدرش امیرعبدالرحمن خان منعقد گشته بود، لغو نموده و بر ضدِّ انگلیسیها شورش کند.

در حقیقت از دیدِ آلمانیها موضوع مهم کشاندن کشورهای ایران و افغانستان که در هنگام جنگ جهانگیر نخست سیاست بیطرفی را دنبال می کردند، به جنگ با انگلیس بود. برای آلمانها‌ نا امن شدن مرز‌هایِ غربیِ هند و جنوبیِ روسیه حائزِ اهمیت بودند تا این دو کشور را که در اروپا  با  نیروهایِ محور در حال جنگ بودند، در آنجا مشغول نمایند ولی‌ امپراتوری عثمانی (ترکیه) از سوی دیگر بیشتر مایل بود که با آوردنِ شورش و ناامنی‌ در افغانستان و ایران مرز‌هایِ شرقی‌ِ خود را در برابرِ روسیه و از سوی ایران امن نماید و همچنین با مشغول کردن انگلیسیها در جبهه های شرقی، فشار آنها را در غرب که با زحمت از گالیپولی رانده شده بودند، کم کند.

در مورد انورپاشا اشاره به این مطلب نیز لازم است که نامبرده که سازه های شرق کشورش را ناپایدار می دید، با جمال پاشا  و طلعت پاشا همراه گشته و در طراحی نقشه  کشتار ارمنیها   که دولت ترکان جوان عثمانی  در آن پیشگیری از تجزیه شرق عثمانی را می دید، نیز بطور مستقیم دخیل و سهیم شد. ترکیه کشوریست که حتی هنوز هم در آن چهل و دو قوم مختلف زندگی می کنند و دولت مرکزی عثمانی که در آن زمان  جنگهای بسیاری را در اروپا باخته بود، پیوسته خود را در چهار راه حوادث تاریخ در معرض تهاجم می دید و هیچگاه به اقوام خود اطمینان کامل نداشت. هرچند که این موضوع کشتار ارامنه بعدها پیوسته انکار می شد ولی نوه جمال پاشا که  نویسنده می باشد در مصاحبه ای که از تلویزیون دولتی اتریش ORF2   پخش شد، به موجودیت این کشتار سیستماتیک از سوی پدربزرگش بعنوان بخشی تاریک از تاریخ ترکیه اعتراف و بدان اعتراض نمود.  دولت ترکیه تا به امروز هم  این کشتار را زیر نام نسل کشی انکار می کند و از کشتن یک میلیون و نیم ارمنی بعنوان یک ضرورت جنگی نام می برد.

۳- آلمانیها متوجه وابستگیِ شدید امیرِ افغانستان به انگلیسیها نبودند و کمرنگ یا در حقیقت بی رنگ بودنِ نقشِ آلمان در این گوشه از جهان از سوی ایشان بسیار دستِ کم گرفته شده بود.

۴- از گروه ۲۹ نفره آلمانیها، تنها دو نفر بودند که با کشورهایِ شرقی‌ آشنائی و با آنها تجربه داشتند، ویلهلم واسموس  که پیشتر از آن به عنوانِ نفرِ دومِ کنسولگریِ آلمان در بوشهر کار می کرد و افسرِ توپخانهِ صحرایی اسکار نیدرمایر. هر دویِ اینها نیز به زبانِ فارسی‌ تسلطِ داشتند. دیگران که جملگی از افسرانِ سابقِ ارتشِ آلمان بودند از مرزهای جغرافیایی استانبول پا فراتر نگذاشته بودند. همین هم سبب گردیده بود که آلمانیها خاور را تنها از زاویه دید عثمانیها و منافع و ارجحیتهای ایشان بنگرند و این بر روی راهکار گروه تاثیر بسیاری می گذاشت.

هنگامیکه این گروه از آلمان بسوی شرق راه افتاد می بایستی که از منطقه بالکان گذر می کرد. برایِ اینکه دشمن متوجه آنها نگردد، به هنگام عبور از منطقه بالکان، گروه خود را به هیئتِ سیرک بازان درآورد. وجودِ دو هندی در کاروان به این امر نیز کمک می کردپس از گذشتن از بالکان، گروه توانست بخشی از راه را با قطارِ آناتولی طی‌ کرده و سپس بر پشتِ اسب خود را به حلب برسانند. در حلب بودند که خبردار شدند انگلیسی ها در جنوب ایران پیاده شده اند و کنترل آبادان را بدست گرفته اند. آنها از حلب عازم بغداد شدند. در بغداد گروهی از ترک ها که برای همراهی هیئت آلمانی به افغانستان در نظر گرفته شده بودند، بنا به دستوری که دریافت کرده بودند از هیئت جدا شدند. رئوف بیگ رئیس هیت ترکی که پیشتر از آن در نبرد طرابلس خوش درخشیده بود به نیدرمایر گفت که ماموریت کنونی وی نفوذ به ایران است با کمک عشایر ایرانی. از بغداد سفر هیئت آلمانی به سویِ تهران ادامه پیدا کرد. راهی‌ که راهزنان ایرانی در آن کم نبودند. سرپرستِ گروه پیوسته گلایه می کرد که این راه  که در زمان صلح تا به این حد نا امن است، به هنگام جنگ و شورش دیگر چه خواهد شد؟ 

واسموس با آشنایی بیشتر به منطقه و بدلیل شناخت بیشترش به اوضاع آنجا به موفقیت ماموریت گروه در افغانستان شدیدا مشکوک بود و سرانجام نیز به علتِ اختلافِ نظری که در نحوه پیشبرد کارها و تطابق آن با شرایط موجود کشورهای منطقه با رئیسِ گروه ورنر اتو فون هنتیگ پیدا کرد به زودی از گروه جداگشت تا از راه شوشتر به جنوبِ ایران رفته و به گروهِ پایداریِ تنگستانیها که در بوشهر با تجهیزاتِ بسیار ناچیز و بدونِ نظم در برابرِ نیروهایِ هندی و انگلیسی می‌جنگیدند پیوسته و کوشش نماید که آنها را سازماندهی کند. در مورد واسموس پسان مطلب جداگانه ای خواهم نوشت.

 

ادامه دارد



   

No comments: