جستجوگر در این تارنما

Monday 20 April 2015

اسکار نیدرمایر – بخش نخست


در سال ۱۹۱۶ مردی که از سویِ صحرایِ قرا قوم می‌آمد در جامه مستمندان و درویشان، با موهایِ قرمز و دست‌هایِ حنا بسته در حالیکه همگی با شگفتی او را نگاه می کنند به کنسولگریِ آلمان در شهر کرمانشاه می‌رود. چیزی شبیهِ صحنه وارد شدنِ لورنس  به کلوبِ افسرانِ انگلیسیِ مستقر در قاهره در فیلمِ لورنسِ عربستان. اتفاقاً این واقعه از دیدِ زمانی‌ در همان زمان‌ لورنس هم صورت می‌گیرد.

این مرد در کرمانشاه کسی‌ نبود بجز اسکار ریتر فون نیدرمایر Oskar Ritter von Niedermayer  افسرِ گردانِ دهمِ توپخانه صحراییِ لشکرِ باواریایِ آلمان.

اسکار نیدرمایر در هشتمِ نوامبر سالِ ۱۸۸۵ در شهری کوچک واقع در جنوبِ ایالتِ باواریایِ آلمان به نام فرایزینگ، از مادری به نامِ اما و پدری به نامِ فریدریش که کارمندِ دولت بود، چشم به جهان گشود. پس از دورانِ دبستان، نیدرمایر واردِ دبیرستانِ اومانیستیِ شهرِ رگنزبورگ شد. در دبیرستانهایِ اومانیستی در کنارِ رشته‌هایِ دیگر، زبانهایِ لاتین و یونانی باستان نیز تدریس می‌شدند.

نیدرمایرِ جوان پس به پایان رساندنِ دورانِ دبیرستان به گردانِ دهمِ توپخانهِ صحراییِ نژاده گانِ ایالتِ باواریا پیوست و آموزش و نظمِ نظامی فرا گرفت و در ۱۵ ماهِ مارچِ ۱۹۰۷ با درجه ستوانی دانشگاهِ نظامی را ترک گفته و به لشکرِ ایالتِ باواریا پیوست. همزمان با آموزش‌هایِ سپاهیگری نیدرمایر به تحصیل در دانشگاه نیز پرداخت و رشته‌هایِ جغرافیا، علوم و زبانهایِ ایرانی را به پایان رسانید. ارتش آلمان همچون دیگر ارتش‌هایِ نوینِ کشورهایِ دیگراروپایی آن زمان پیوسته این موقعیّت را برایِ افسران و درجه دارانیکه مایل به آموختن بودند فراهم میاورد. پسان خواهیم دید که این کشورها این آموزش‌ها را برایِ نیل به مقاصدِ خویش به کار می‌گرفتند و هنوز نیز چنین است.

پس از پایانِ دانشگاه، ارتشِ آلمان او را به مدتِ دو سالِ تمام و پرداختِ تنخواه (حقوق) کامل به ‌مرخصیِ پژوهشی فرستاد. او نیز از ماهِ سپتامبرِ ۱۹۱۲ سفر خود را به ایران و هند آغاز نمود. او نخستین اروپایی بود که از کویرِ لوت گذشت و جاهایِ زیادی را دید. مدتی‌ کوتاه پیش از آغازِ جنگِ جهانی‌ِ نخست نیدرمایر دوباره به آلمان بازگشت.

با آغازِ جنگِ جهانی‌، نیدرمایر که حالا ستوان یک شده بود (۷ ژانویه ۱۹۱۴) با سمتِ فرمانده گروهان به گردانِ پنجمِ باواریا پیوست و به جبهه‌ِ غربی اعزام شد.

با جدی شدنِ طرح و تئوریِ ماکس فون اوپنهایم  (ن. ک. به  ماکس فون اوپنهایم) مبنی بر جهادِ اسلامی در سرزمینهایِ دشمنانِ ما در دفتر کار وزارت امور خارجه آلمان، سرفرماندهی ارتشِ آلمان نیدرمایر را که به زبانهایِ فارسی‌ِ دری و سانسکریت آشنائی داشت برایِ پیش بردنِ نقشهِ اوپنهایم به همراهِ یک گروهِ ۲۹ نفری از آلمانیها که ویلهلم واسموس هم جزو آنها بود، به شرق اعزام کرد. در ابتدا قرار بود که سرپرستی این گروه بعهده خود نیدرمایر باشد ولی نیدرمایر آنرا نپذیرفت و اظهار داشت که سن او در میان گروه می تواند برای این کار مسئله ساز شود ولی موافقت خود را برای همراهی و همکاری با گروه اعلام کرد.

هدفِ این گروه بیست و سه نفره این بود که با همکاریِ عثمانیها در کشورهایِ اسلامی و هند شورشی بر ضدِّ انگلیسیها به پا کنند. شورشی که مرز‌هایِ روسیه را هم به لرزه در بیاورد. بخاطر بافت درهم تنیده قومیتی در میان کشورهای منطقه و علایق گوناگون مردمان آنها، این شورش به جز در زیرِ پرچمِ دین میسر نمی بود.

پسان خواهیم دید که آنها در پیایده کردنِ جزئیات دچارِ اشتباهاتِ بسیار بزرگی‌ گشتند و برنامه‌هایشان شکست خورد. همزمان ولی‌ طرفِ مقابل یعنی انگلیس بزودی از این نقشه‌ها آگاه گردیده و با شناختی‌ که بر اثرِ اقامتِ درازی که در منطقه و آشنائی که با اقوامِ منطقه داشت این نقشه ها را خنثی کرده و حتی با پیاده کردن آنها و انجام کارهایِ تکمیلی و مشابه آنها، اهداف ِ خود را به دست آورد.

عواملِ زیادی در این شکست نقش داشتند که در اینجا به بخشی از آن می‌پردازم.

۱- سرفرماندهیِ ارتشِ آلمان آگاهی‌ِ حضوری چندانی از کشورهایِ منطقه نداشت. جالب است که بدانیم در آرشیوِ ارتشِ آلمان آن زمان حتی یک نقشه نیز از محدوده کشورِ افغانستان موجود نبود. در این میا‌‌ن ۲ هندی نیز پیدا شدند که ادعا داشتند می توانند شورشی را در هند بر ضد انگلیسی ها برنامه ریزی و اداره کنند.

فرد نخست  ماهندرا پراتاپ  نام داشت و خود را شاهزاده هاترا و مورسان معرفی‌ می کرد که از پدر بزرگش که راجایِ هاترا و مورسان می باشد، روی برگردانده است. او می گفت که نماینده شاهان و راجاهایِ هند که سودایِ رهائی از دستِ انگلیس‌ها را در سر دارند، می باشد.

هاترا و مورسان در واقع دو روستا بودند و ماهندرا پراتاپ اگر پولی برایِ ساختِ یک مدرسه در ده خویش بدست می آورد، خود را بسیار خوش بخت حس می کرد چه رسد به گردآوری هزینه شورش هندی بر ضد انگلیس. او که مدتی‌ در سوئیس به سر برده بود به گونه‌ای سر از وزارتِ خارجه آلمان در آورد. نامبرده حزبی هم به نامِ حزبِ خوشی یا شادی بنیاد نهاده بود.

نفر دوم که حالش از اولی هم خرابتر بود  مولانا عبدالحافظ محمد برکت الله  نام داشت و خود را پروفسورِ علومِ اسلامی معرفی‌ می کرد. برکت الله که به زبانهای فارسی، اردو، ترکی، انگلیسی وعربی نیز آشنایی داشت، از راهِ توکیو به آمریکا رفته بود و از آنجا به انگلستان و لیورپول راه پیدا کرد. او در آنجا در جلسات لیگ مسلمانان وطندوست که خواستار ترک نیروهای انگلیسی از هند بود، شرکت می کرد. در آنجا بود که او با نصرالله خان که  بعدها صدراعظم افغانستان شد و برادر امان الله خان امیر افغانستان بود، آشنایی پیدا کرد.  

در خصوص اینکه پروفسور علوم اسلامی با چه کسی آشنایی پیدا کرده بود، کوتاه در اینجا عنوان نمایم که پدر نصرالله خان و امان الله خان امیر حبیب الله خان بود که در تاشکند بدنیا آمد. پدر حبیب الله خان امیر عبدالرحمن خان بود که تائیدیه انگلیسی ها را برای امارت خویش و شاه خوانده شدنش می طلبید. در زمان او خط مرزی دیورند را که انگلیسیها بعنوان سرحد میان افغانستان و پاکستان (آن زمان هند) پیشنهاد کرده بودند، پذیرفته شد. خط مرزی دیورند تا به امروز نیز موضوع مناقشه میان افغانستان و پاکستان می باشد.

باری مولاناعبدالحافظ محمد برکت الله نیز پس از انگلستان سر از دستگاهِ وزارتِ امورِ خارجهِ آلمان در آورد. این پروفسورِ اسلام شناس به پول بسیار بیشتر از اسلام تعلقِ خاطر داشت.

وزارت خارجه آلمان نیز خوشنود از پیدا کردن ایندو، به آنها روی خوش نشان داد و هر دو نیز بلافاصله آمادگی‌ خود را اعلام داشتند تا نظرِ امیرِ وقت افغانستان را به سویِ آلمانیها جلب کنند. وزارتِ امورِ خارجه از دنیا بی خبر آلمان نیز خوشنود بود از اینکه کارشناسان و خبرگانی یافته است که می توانند او را در پیشبرد مقاصدش در خاور یاری کنند.

کایزر ویلهلمِ دوم پادشاه وقت آلمان هم بهمین منظور نامه‌ای برایِ امیر افغانستان نوشته و پیشنهادِ همکاری و دوستی میا‌‌نِ دو ملت را کرد و اینکه هر دو کشور شانه‌ به شانه‌ در برابرِ دشمنِ مشترک ایستادگی کنند. نامه بدستِ این دو هندی داده شد و برایِ حفظِ امنیتِ ایندو نفر افسرِ جوانی را که پیشتر در چین و ایران بود به نامِ ورنر اتو فان هنتیگ با ۲۹ نفری که پیشتر شرحِ حالشان رفت، مأمور نمودند. مبلغِ دو میلیون مارک سکه طلا نیز به عنوان هزینه سفر و پیشکش دادن به مقاماتِ افغانی به سرپرستِ گروه هنتیگ NiedermayerHentig_Expedition  داده شد.

 

ادامه دارد

No comments: