جستجوگر در این تارنما

Thursday 19 February 2015

مختصر چگونگیِ پیدایشِ کشوری به نامِ عراق – بخش نخست

عراق زمانی‌ چیزی به جز  استانی از ایران که در باخترِ شهرِ کوهستانیِ کرمانشاه قرار داشت، نبود.
در یازدهمین چاپِ  دائره المعارفِ بریتانیا و یا انسیکلوپدیا بریتانیکا از سالِ ۱۹۱۰-۱۱ از این منطقه با نامِ "Irak, a province of Persia" یاد شده است.
در آنزمان کسی‌ نمیدانست که ۱۰ سالِ بعد در این بخش از کره زمین کشوری تأسیس خواهد شد که از سه‌ استانِ ناهمگونِ امپراتوریِ عثمانی تشکیل شده است. چنان ناهمگون که نتایج ناهنجارش را تا به امروز میتوان مشاهده کرد.
امپراتوریِ چند قومیتی عثمانی که در سالِ ۱۲۹۹ میلادی  توسطِ عثمانِ یکم در منطقه‌ای به بزرگی‌ِ کشور سوئیسِ امروز با پایتختی شهرِ بورسا در جنوبِ دریایِ مرمره تأسیس شده بود در سالِ پیش از آغازِ جنگِ جهانی‌ِ نخست دامنه خود را در سمت خاور به کرانه‌هایِ خلیجِ پارس وعربستان تا به یمن گسترش داده بود. در ۲۹ اکتبر سالِ ۱۹۱۴ زمانیکه امپراتوریِ عثمانی در کنار نیروهایِ محور آلمان و اتریش در برابرِ متفقین واردِ جنگ گردید، ناقوسِ فروپاشی آن نیز نواخته شد.
متفقین نه تنها از همکاریِ عثمانیها با آلمان و اتریش ناراضی‌ بودند، بلکه به دورانِ پس از جنگ و احتمالِ نفوذِ روسیه به سمتِ جنوب نیز میاندیشیدند. به همین سبب نیز بریتانیائیها خود را مجبور می‌دیدند که در عرضِ چند هفته سیاست‌هایِ خود را در خاورمیانه بازنگری نمایند. سیاستهایی که آنها در تمامِ مدتِ سده نوزده حفظ و رعایت کرده بودند و آن چیزی نبود جز کمک به سرِ پا نگاه داشتنِ امپراتوریِ از درون پوک شده و پوسیده عثمانی.
زمانی برایِ همین منظور  ۲۵۰ هزار انگلیسی حتی به همراهِ  ۴۰۰ هزار فرانسوی که از رقبایِ دیرینشان در اروپا به شمار می‌رفتند و ۱۸۰۰۰ سرباز ساردینی از سالِ ۱۸۵۳ تا ۱۸۵۶ شانه‌ به شانه هم‌ در کنار ۳۰۰ هزار ترک  در جنگ‌هایِ  کریمه بر ضدِّ ۷۰۰  هزار روس‌ و هزار یونانی جنگیده بودند.
تا زمانِ  روی نمودن و همکاریِ عثمانی با نیروهایِ محور، وجودِ   امپراتوریِ عثمانی بر سرِ راهِ هند که آنرا جواهرِ تاجِ سلطنتیِ انگلیس میخواندند، انگلیسیها را خوشتر می‌آمد تا تصورِ اینکه در صورتِ فروپاشیِ آن چه تزلزلی میتواند در منطقه اتفاق بیفتد و  نیز چه عواقبی میتواند  برایِ انگلیس داشته باشد.
در سالِ ۱۹۱۴ شرایط  بناگاه به هم ریخت و انگلیسیها سیاستِ دیگری را پیش گرفتند. آنها متوجه تمایل به غیر در عثمانیها شده بودند و در آغاز فقط مایل بودند که طبقه حاکمِ عثمانی را سرنگون ساخته و کسانِ دیگری را سرِ کار بیاورند. مردی که بیشتر و پیش از همه در این ماجرا خود را نشان داد وینستون چرچیل بود.
چرچیل که بعدها برنده جایزه نوبل ادبیات و نخست وزیر انگلیس شد، آن زمان فرمانده نیروی دریایی سلطنتی انگلیس در منطقه بود. او بیشتر طرفدار یک حمله مستقیم به ترکها از سمت دریای اژه بود.
اگر چنین یورشی به امپراتوری عثمانی در آستانه تبدیل سال نوی مسیحی از ۱۹۱۴ به ۱۹۱۵ انجام میگرفت، نتیجه خیلی موفقیت آمیز مینمود. استانبول در آنوقت در کرانه تنگه بسفور عملا بی دفاع مانده بود اما بر اثر تناقض نظر در میان اعضای پارلمان انگلیس چنین فرصتی به هدر رفت زیرا عثمانیها و دوستان جدیدشان نیز بیکار ننشسته بودند.
زمانیکه اعضای پارلمان به توافق رسیدند و متفقین در اردیبهشت سال ۱۹۱۵ به شبه جزیره گالیپولی حمله کرده و نیروهای خود را در آنجا پیاده کردند هنوز کسی نمیدانست که شرایط عوض شده و این حمله نه ماه طول خواهد کشید. عثمانیها ارتش پنجم خود را برای دفاع به گالیپولی فرستاده بودند. فرماندهی نیروهای عثمانی را تیمسار اوتو لیمان فون ساندرس  آلمانی و تیمسار عزت پاشا  بعهده داشتند. مصطفی کمال پاشا یا آتاتورک نیز در اینجا زیر فرمان ایندو کار میکرد.
اصولا در آن زمان آلمانیها روابط بسیار خوبی با امپراتوری عثمانی داشتند و ماموران مخفی شان هم بسیار در آنجا فعال بودند ( در همین رابطه ن. ک. به ماکس فون اوپنهایم )
در این نبرد نه ماهه هر کدام از طرفین حدود ۲۵۰ هزارنفر کشته و زخمی متحمل شدند. چرچیل نیز در خاتمه مقام فرماندهی خود را از دست داد.
پس از فاجعه گالیپولی برای بریتانیائیها یک راه بیشتر نماند و آن اینکه از راههای مصر و خلیج پارس بر ضد ترکها وارد صحنه گردند. بعبارتی دیگر، پیشروی در برابر عثمانی ها با گذشتن از مزوپتامی و بخش تحت سلطه عثمانیهای عربستان.
در اکتبر سال ۱۹۱۴ انگلیسی ها با یک هنگ از سربازان هندی  که متشکل از ده هزار سرباز بود وارد خلیج پارس شدند و در ششم نوامبر همان سال آنها را در شبه جزیره فائو در دهانه اروندرود از کشتی پیاده کردند. این هنگ دو هفته بعد شهر بصره را بدون هیچگونه مقاومتی تسخیر کرد و رو به سوی آبادان نهاد تا از پالایشگاه آن شهر که از قدیمیترین پالایشگاههای جهان است، حفاظت نماید. در سال پیش از آن نیروی دریایی سلطنتی انگلیس تصمیم گرفته بود تا سوخت کشتیها و ناوهایش را بجای ذغال سنگ با نفت تامین نماید و بنابراین آبادان و پالایشگاهش برای انگلیسیها اهمیتی نه تنها حیثیتی بلکه حیاتی داشتند. 
از این پس سرنوشت چرخه جنگهای انگلیس بر ضد عثمانی در خاورمیانه را برتری پشتیبانی و سازمانی نیروهای انگلیسی در منطقه میگرداند و رقم میزد.
در نوامبر سال۱۹۱۴ در شهر بغداد  یک نیروی مدافع   ۹۰۰۰  عثمانی نفره وجود داشت که از اینها  تنها ۴۰۰۰  نفرشان مسلح بودند و همینها هم نیز یک نقشه جنگی درست و حسابی از منطقه نداشتند بطوریکه انور پاشا وزیر دفاع مجبور گردید که دو نقشه با معیار یک بر یک و نیم میلیون از آلمانیها خریداری کرده و برای سربازانش در بغداد بفرستد. از آن گذشته مردمان عرب منطقه نظر چندان مناسبی با حضور ترکها در شهرها و مناطق خود نداشتند.
ژنرال فردریک ماود فرمانده نیروهای انگلیسی بلافاصله اینرا دریافت و دستور داد تا برای مردم اعلام نمایند که " سربازان من بعنوان فاتح و اشغالگر" به سرزمینها و شهرهای شما وارد نمیشوند بلکه اینها سربازان آزادی بخش هستند. بخاطر همینهم سه سال بعد در هفدهم ماه مارچ زمانیکه جنگ در حال تمام شدن بود و نیروهای انگلیسی وارد بغداد میشدند مردم این شهر در کنار خیابانها گردآمده بودند و برای آنها دست تکان میدادند و شادی میکردند.

از حالا ببعد دیگر راه برای پیشروی بسوی شمال غرب هموار شده بود. برای فرمانده ترک خلیل پاشا سی هزار نفر بیشتر نمانده بود تا در برابر مهاجمین پایداری کند. مهاجمینی که تعداد نفراتشان تا پائیز سال ۱۹۱۸ به چهارصد هزار نفر رسیده بود که سه چهارمشان را هندیها تشکیل میدادند.

No comments: