جستجوگر در این تارنما

Thursday 29 November 2012

قطار سریع السیر نوین چین


تا چند روز دیگر جمهوری خلق چین قطار نوینی را بکار میگیرد که فاصله شهرهای پکن تا گوانژو را که تا این زمان بیست ساعته پیموده میشد، هشت ساعته طی کند.
این خبر را بیجینگ مورنینگ پست انتشار داد. این قطار سریع السیر در مسیرش از دو شهر بزرگ دیگر چین یعنی شن ژن ووهان و شیجی آژوانگ نیز گذر میکند.
در حال حاضر در کشور چین بیش از چهار هزار مایل راه آهن برای قطارهای سریع السیر وجود دارد و جمهوری خلق چین در صدد است که تا سال 2015 این مقدار را به 11000 مایل برساند و بدینوسیله تمامی شهرهایی را که جمعیتی بیش از نیم میلیون نفر دارند، بیکدیگر متصل نماید.


Tuesday 27 November 2012

یک رباعی زیبا از مهستی گنجوی


باد آمد و گل بر سر میخواران ریخت
یار آمد و می در قدح یاران ریخت

آن عنبر تر رونق عطاران بُرد
و آن نرگس مست خون هشیاران ریخت



Saturday 17 November 2012

سروده ای از مجموعه نظامی گنجوی، پارسی گوی سده ششم


مرا کز عشق به، ناید شعاری
مبادا تا زیم، جز عشق کاری

فلک جز عشق محرابی ندارد
جهان بی‌خاک عشق آبی ندارد

غلام عشق شو کاندیشه این است
همه صاحب دلان را پیشه این است

جهان عشقست و دیگر زرق سازی
همه بازیست الا عشقبازی

اگر بی‌عشق بودی جان عالم
که بودی زنده در دوران عالم

کسی کز عشق خالی شد فسردست
کرش صد جان بود بی‌عشق مردست

اگر خود عشق هیچ افسون نداند
نه از سودای خویشت وا رهاند

مشو چون خر بخورد و خواب خرسند
اگر خود گربه باشد دل در و بند

به عشق گربه گر خود چیرباشی
از آن بهتر که با خود شیرباشی

نروید تخم کس بی‌دانه عشق
کس ایمن نیست جز در خانه عشق

ز سوز عشق بهتر در جهان چیست
که بی او گل نخندید ابر نگریست

شنیدم عاشقی را بود مستی
و از آنجا خاست اول بت‌پرستی

همان گبران که بر آتش نشستند
ز عشق آفتاب آتش پرستند

مبین در دل که او سلطان جانست
قدم در عشق نه کو جان جانست

هم از قبله سخن گوید هم از لات
همش کعبه خزینه هم خرابات

اگر عشق اوفتد در سینه سنگ
به معشوقی زند در گوهری چنگ

که مغناطیس اگر عاشق نبودی
بدان شوق آهنی را چون ربودی

و گر عشقی نبودی بر گذرگاه
نبودی کهربا جوینده کاه

بسی سنگ و بسی گوهر بجایند
نه آهن را نه که را می‌ربایند

هران جوهر که هستند از عدد بیش
همه دارند میل مرکز خویش

گر آتش در زمین منفذ نیابد
زمین بشکافد و بالا شتابد

و گر آبی بماند در هوا دیر
به میل طبع هم راجع شود زیر

طبایع جز کشش کاری ندانند
حکیمان این کشش را عشق خوانند

گر اندیشه کنی از راه بینش
به عشق است ایستاده آفرینش

گر از عشق آسمان آزاد بودی
کجا هرگز زمین آباد بودی

چو من بی‌عشق خود را جان ندیدم
دلی بفروختم جانی خریدم

ز عشق آفاق را پردود کردم
خرد را دیده خواب‌آلود کردم

کمر بستم به عشق این داستان را
صلای عشق در دادم جهان را

مبادا بهره‌مند از وی خسیسی
به جز خوشخوانی و زیبانویسی

ز من نیک آمد این اربد نویسند
به مزد من گناه خود نویسند

Friday 16 November 2012

نگاهی کوتاه به مصرف سرانه گوشت


نگاره زیر میزان مصرف سالانه هر باشنده را در کشورهای گوناگون جهان در سال 2011 نشان میدهد.

مصرف خیلی بالا در برخی از کشورها را نباید دلیل خوبی دانست و مصرف کم مواد گوشتی در برخی دیگر از کشورها را نباید مبتنی بر آگاهی عمومی از علوم تغذیه و نگاهداری و نگاهبانی از محیط زیست فرض نمود.



Wednesday 14 November 2012

تونلی با انرژی خورشیدی


نخستین تونل راه آهن اروپا که بخشی از آن به سلولهای خورشیدی مجهز شده است،  قادر خواهد بود که سالانه بخشی از نیروی برق مورد نیاز چهار هزار لوکوموتیوی را که میان پاریس و آمستردام در حرکتند، فراهم آورد.
این تونل 3،6 کیلومتری در ابتدا از اینرو ساخته شد تا قطارهایی را که عبور میکردند در مقابل سقوط درختان جنگلی در نزدیکی شهر انت ورپن   Antwerpen که یا بر اثر پیری و فرسودگی  و یا بر اثر وزش بادها و طوفانهای شدید، میشکستند، حفاظت نماید. سقف این تونل هم اکنون با سلولهای خورشیدی پوشیده میشوند که میتوانند سالانه 3،3 مگاوات ساعت برق تولید نمایند.
نماینده شرکت افینیتی که درپشت این پروژه قرار دارد اظهار داشت : این مقدار برق (3،3 مگاوات ساعت) برابر با مصرف سالانه 1000 خانوار میباشد. این شرکت همچنین مدعیست که براثر استفاده از این سلولهای خورشیدی سالانه تا 2400 تن دی اکسید کربن کمتر تولید میگردد.


Monday 12 November 2012

هلندیها میسنجند که راههای دوچرخه رو را در زمستانها گرم نمایند


هلندیها مشهورند به دوچرخه سواری. در آینده برف و یخبندان هم دیگر نمیتواند آنها را از دوچرخه سواری باز
دارد.
مهندسینِ  راه و ساختمانِ  هلندی پوششِ  خیابانی نوی اختراع کردند که میتوان گرماش کرد و همزمان نیز مطابق با قوانینِ  حفظِ  محیطِ  زیست، میباشد.
تا بحال نه‌ سرما و نه‌ برف و باران و حتی نه‌ بادهایِ شدید و تاریکیِ  هوا موفّق می‌شدند که هلندیها را از دوچرخه سواری باز دارند، تنها چیزی که مانع دوچرخه سواریِ  هلندیها میشد، زمانی‌ بود که زمین یخ میبست وخیابانها لیز می‌شدند. اینزمان بود که ماهرترین و سرسخت ترینِ  دوچرخه سوارها هم نیمیتوانستند بر رویِ  زینِ دوچرخه احساسِ  امنیت نمایند.
به نظر می‌رسد که دورانِ  ترسِ  دوچرخه سوارها از یخبندان سپری شده باشد. گروهی از مهندسینِ  پژوهشگرِ هلندی طرحی ارایه نمودند که بر اساسِ  آن گرمایِ  ژرفایِ ۳۰ تا ۵۰ متری زیرِ  زمین را به بالا منتقل کرده و توسطِ آن راه‌هایِ  دوچرخه رویِ  یخ زده را گرم مینمایند.
این تاره توسطِ  مارسل بارِ  فین از دفترِ  مهندسی‌ِ  تاووعرضه شده است.
این یک امرِ  ارزان قیمت نخواهد بود. هزینه انتقالِ  گرمای ِ ژرفا به بالا چیزی برابرِ  با ۲۰ تا ۴۰ هزار یورو برایِ هر یک کیلومتر خواهد شد. البته مشخص نکردند که آیا این هزینه کلی‌ میباشد یا تنها مخارجِ  یکماهه یا یکساله است.
گرم کردنِ  راه ها. اگر در نظر بگیریم که تنها در شهرِ آمستردام حدودِ  ۴۰۰ کیلومتر راهِ  دوچرخه رو وجود دارد،این مبلغ به ۱۶ میلیون یورو خواهد رسید.
از طرفِ  دیگر گرم کردنِ  راه‌هایِ  دوچرخه روی باعث خواهد گردید که در مخارجِ  دیگر صرفه جویی انجام گیرد.
برایِ  نمونه در هزینه نمک پاشی (که به محیطِ  زیست هم صدمه میزند) و شن پاشی صرفه جویی خواهد شد. سر خوردن بر رویِ  یخ و صدمه دیدنها و مخارج وابسته به آنها نیزکمتر خواهند شد.
در فوریه امسال، زمانی‌ که دفترِ  مهندسی‌ این طرح را ارایه کرد، چند شهرکِ  کوچک به آن تمایل نشان دادند. شهر زوتفن با ۴۰هزار باشنده در انتظارِ  رسیدن گزارشِ  یک هیاتِ سنجشگر که عملی‌ بودنِ طرح را بررسی میکنند است، تا به انجام و پیاده کردنِ آن اقدام ورزد.

اگر گرم کردن راه‌هایِ  دوچرخه رو عملی‌ تشخیص داده شود، کارهایِ  زیادی برایِ  انجام دادن باقی‌ میماند. طولِ راه‌هایِ  دوچرخه روی را در هلند ۳۵۰۰۰ کیلومتر تخمین میزنند.
جمعیتِ  ۱۶،۵ میلیونی هلند ۱۸ میلیون دوچرخه دارد و تردد با دوچرخه در این کشور امری کاملا جا افتاده و همگانیست.

Saturday 10 November 2012

بخشی از قصیده ای زیبا از ناصرخسرو قبادیانی


به سبب بلند بودن قصیده تنها  بخش نخست آنرا اینجا میآورم.
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
برون کن ز سر باد و خیره‌سری را

بری دان از افعال چرخ برین را
نشاید ز دانا نکوهش بری را

همی تا کند پیشه، عادت همی کن
جهان مر جفا را، تو مر صابری را

هم امروز از پشت بارت بیفگن
میفگن به فردا مر این داوری را

چو تو خود کنی اختر خویش را بد
مدار از فلک چشم نیک اختری را

به چهره شدن چون پری کی توانی؟
به افعال ماننده شو مر پری را

بدیدی به نوروز گشته به صحرا
به عیوق ماننده لالهٔ طری را

اگر لاله پر نور شد چون ستاره
چرا زو نپذرفت صورت گری را؟

تو با هوش و رای از نکو محضران چون
همی برنگیری نکو محضری را؟

نگه کن که ماند همی نرگس نو
ز بس سیم و زر تاج اسکندری را

درخت ترنج از بر و برگ رنگین
حکایت کند کلهٔ قیصری را

سپیدار مانده‌است بی‌هیچ چیزی
ازیرا که بگزید او کم بری را

اگر تو از آموختن‌سر بتابی
نجوید سر تو همی سروری را

بسوزند چوب درختان بی‌بر
سزا خود همین است مر بی‌بری را

درخت تو گر بار دانش بگیرد
به زیر آوری چرخ نیلوفری را

نگر نشمری، ای برادر، گزافه
به دانش دبیری و نه شاعری را
.
.
.
.



Friday 9 November 2012

قصیده ای از مسعود سعد سلمان


چون منی را فلک بیازارد
خردش بی‌خرد نینگارد؟

هر زمانی چو ریگ تشنه‌ترم
گرچه بر من چو ابر غم بارد

چون بیفسایدم چو مار، غمی
بر دل من چو مار بگمارد

تا تنم خاک محنتی نشود
به دگر محنتیش نسپارد

اندر آن تنگیم که وحشت او
جان و دل را گلو بیفشارد

راضیم گرچه هول دیدارش
دیدهٔ من به خار می‌خارد

کز نهیبش همی قضا و بلا
بر در او گذشت کم یارد

سقف این سمج من سیاه شبی است
که دو دیده به دوده انبارد

روز هر کس که روزنش بیند
اختری سخت خرد پندارد

گر دو قطره بهم بود باران
جز یکی را به زیر نگذارد

چشم ازو نگسلم که در تنگی
به دلم نیک نسبتی دارد

شعر گویم همی و انده دل
خاطرم جز به شعر نگسارد

این جهان را به نظم شاخ زند
هرچه در باغ طبع من کارد

از فلک تنگدل مشو مسعود
گر فراوان ترا بیازارد

بد میندیش سر چو سرو برآر
گر جهان بر سرت فرود آرد

حق نخفته است بنگری روزی
که حق تو تمام بگزارد


Wednesday 7 November 2012

حکایتی از گلستان سعدی


خشم بیش از حد گرفتن وحشت آرد و لطف بی وقت، هیبت ببرد. نه چندان درشتی کن که از تو سیر گردند و نه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند.

درشتی و نرمی به هم در، به است
چو فاصد که جراح و مرهم نه است

نه مر خویشتن را فزونی نهد
نه یکباره تن در مذلّت دهد

بگفتا نیک مردی کن نه چندان
که گردد خیره گرگ تیز دندان


Saturday 3 November 2012

گور رخشانه یافته شد؟


درمیان تحصیل کردگان و آشنایان به گذارهای تاریخی در کشورهای ایران و افغانستان کمتر کسیست که از سرگذشت اسکندر و رخشانه (با زبر ن  Rokhshanah   ) همسر باختری او خبر نداشته باشد.

رخشانه بمعنای روشنک یا سپیده صبح که یونانیها بخاطر نداشتن حروف  "ش"  و  "خ"  آنرا رکسانه یا رکسانا میخواندند، دختر وخشودرووه یکی از روسای قبایل سغدی بود که دژی مستحکم داشت و پس از مرگ داریوش سوم آخرین پادشاه دودمان هخامنشی در برابر اسکندر مقدونی به مقاومت ادامه میداد.

بنا به روایات آریان تاریخنویس باستانی که او را موثق ترین نویسنده باستان زندگینامه اسکندر میشناسند، هنگامیکه وخشودرووه در دژ خود نبود، اسکندر مقدونی به دژ حمله آورد و دختر وخشودرووه نتوانست در برابر سپاه اسکندر مقاومت کند و دژ را تسلیم نمود. مقدونی که با دیدن رخشانه و زیبایی او دل بدو بسته بود، رخشانه را با ملاحظه آداب و رسوم خاوری به ازدواج  خود درآورده و در برابر خانواده رخشانه نیز ملایمت بخرج داد بطوریکه پدرش را شهرب (ساتراپ) قندهار نمود.
اسکندر بهنگام بازگشت از خاور ایران  رخشانه را که شهبانوی او شده بود با خود به بابل آورد. اندکی بعد اسکندر در بابل بر اثر بیماری درگذشت. در این هنگام رخشانه از او باردار بود و بهمین سبب نیز شدید مورد احترام یونانیها قرار داشت.

اندکی پش از مرگ اسکندر مقدونی در میان سردارانش برای تصاحب مقام جانشینی نخست کشمکش و سپس جنگهایی رخ داد که در تاریخ بنام جنگهای دیادوخی یا جنگ بر سرجانشینی مشهور شدند. هر کدام از سرداران اسکندر در ناحیه زیر فرمان خود ماندگار شد و این نیز کافی نبود که ادعای جانشینی اسکندر را هم میکرد.
از میان این سرداران یکی نیز   کاساندر  یا  کاساندروس بود که در تراکیه واقع در شمال یونان امروز در شهر آمفی پولیس حکم میراند. او که از زیرکترین سرداران اسکندر بود، اولیمپوس مادر اسکندر و رخشانه همسر اسکندر را به آمفی پولیس برد تا از ایشان نگاهداری کند. اما در واقع او قصد داشت که بدینوسیله جهشهای خویش را برای رسیدن به قدرت قانونی نموده و در نقش نایب السلطنه ظاهر گردد. اندکی بعد رخشانه فرزند پسری بدنیا آورد که او را اسکندر چهارم نامیدند. از نظر قانونی این فرزند روزی جانشین بی چون و چرای اسکندر میشد.
جنگهای میان سرداران اسکندر بپایان رسیدند و حدود قلمرو هر یک از آنها مشخص گردید. تراکیه سهم کاساندر شد. پس از مدتی کاساندر، الیمپوس مادر اسکندر را که از حامیان قوی رخشانه و پسرش بود کشت تا مقاومت جدی او را از سر راه خود بردارد و نیز پیش از به سن قانونی رسیدن اسکندر چهارم او و مادرش رخشانه را نیز به قتل رسانید.

چندی پیش گروهی از باستان شناسان یونانی به سرپرستی خانم کاترینا پریستری در آمفی پولیس به گوری دست یافت که شبیه آنرا در یونان تا کنون ندیده بودند. این گور را که در میان محوطه باستانی قرار دارد، دیوارهایی به پهنای سه متر محصور کرده بودند.
بانو پریستری اما محتاطانه میگوید، هنوز هیچ چیزی ثابت نشده است. برای اینکه بدانیم که این گور واقعا به رخشانه و فرزندش تعلق دارند یا نه، بایستی به کاوشهای بیشتری بپردازیم و در حال حاضر نیز از عهده تامین مخارج کاوش بیشتر برنمیآییم. بدون کاوش بیشتر نیز مدرک قطعی در دست نداریم که گور یافته شده به رخشانه و فرزندش تعلق دارد.

Thursday 1 November 2012

سروده ای از فرخی سیستانی


شرف و قیمت و قدر تو به فضل و هنر است 
نه به دیدار و به دینار و به سود و به زبان

هر امیری که به فضل و به هنر گشت بزرگ 
نشود  خرد  به  بد  گفتن  بهمان  و  فلان

گر چه  بسیار بماند به نیام اندر، تیغ 
نشود کند و نگردد  هنر تیغ، نهان

ور چه از چشم نهان گردد ماه اندر میغ 
نشود تیره  و افروخته  باشد  به  میان

شیر هم شیر بود گر چه به زنجیر بود 
نبرد  بند  و قلاده  شرف  شیر ژیان

باز هم باز بود گرچه که او بسته بود 
شرف بازی  از  باز  فگندن  نتوان