جستجوگر در این تارنما

Tuesday 28 February 2012

برداشتِ من از فیلمِ ایرانیِ برندهُ جایزه اسکار

سرانجام اعلامِ نام  برندگان ِ جوایز از سویِ هیئتِ ژوریِ اسکار رسماً پایان یافت  و ایرانی‌ها به آرزویِ دیرینِ خود که بردن در این جشنواره بود، رسیدند. منهم همانندِ دیگر ایرانیها، خوشحال شدم ولی‌ خوشحالی که با یک چرا و  امّایِ بسیار بزرگ نیز همراه بود.

پیش از هر چیز بگویم، همانطور که بارها پس از نخستین بار دیدن این فیلم در تابستان گذشته در گفتگوهایِ خصوصی با دوستان و آشنایان نیز عنوان کردم، به نظرِ من این فیلم اصلا سیاسی نیست.
این نظرِ شخصی‌ِ من میباشد و خوشبختانه آقایِ فرهادی خود در موقعیتی هستند که بتوانند در موردِ فیلمِ خودشان توضیح دهند و قدرِ مسلم نظرِ ایشان در مورد فیلم و پیامِ آن بر هر نظري الویت خواهد داشت و معتبرتر است.
این از بابت تقسیمِ حقِ توضیح و امّا برگردم به  موضوع اصلی فیلم  از دید خودم.

پیش از توضیح دادنِ بیشتر توجهِ شما را به این نکته جلب می‌کنم که فراموش نکنید که من تنها خیلی‌ با علاقه به سینما میروم، وگرنه هیچگونه سابقه فعالیت در هنرِ هفتم را ندارم، با وجودِ این حقِ اظهار نظر را از خود نگرفته و آن را منتفی نمیدانم.
به نظرِ من در موردِ  این فیلم از سوی هیئتِ ژوری اسکار همانند هیئتهای ژوری دیگر جشنواره های فیلم  کم لطفی‌ِ بزرگی‌ صورت گرفت. داستانِ فیلم یا به دیگر سخن، فیلمنامه بود که شایستگیِ به مراتب بیشتری برایِ دریافتِ جایزه اسکار دیگری را هم داشت و این در نظر گرفته نشد.
آقای فرهادی در سخنانی که پس از دریافت جایزه بیان کردند، عنوان نمودند : " آن‌ها (مردم ایران) خوشحال‌اند، چون در این زمان که صحبت جنگ و تهدید و حمله بین سیاستمداران رد و بدل می‌شود، این جا صحبت از فرهنگ غنی کشورشان ایران است.  یک فرهنگ غنی و قدیمی که زیر گرد و غبار سیاست پنهان مانده است".  به عقیده من این یعنی یک فاصله گیری واضح از سیاست بعنوان انگیزه اصلی ساخت فیلم. همچنین یادآور می‌گردم که آقایِ فرهادی جایزه اسکار را به مردمِ خویش اهدا نمود که برایِ من نشانِ از این دارد که این فیلم برایِ مردم ساخته شده.
مردم یعنی جامعه.  در اینجا باز هم به نظرِ من (نظرِ آقایِ فرهادی مسلماً صائبتر است) منظور فیلم عنوان کردن بخشِ مهمی از مشکلاتِ جوامع شرقی است که در آن خودِ مردم نقشی‌ اساسی‌ را بازی میکنند. کدام بخش؟

داریوش شاه در نیایش خود میگوید : خدایا کشورِ مرا از دروغ و خشکسالی حفظ فرما.
اصغر فرهادی و بازیگرانش تأثیری بر اوضاع جوی و وضیعت بارندگی نمیتوانستند داشته باشند، اما آنها به عنوانِ هنرمندانِ دانا و تیزبین با لطافت و ظرافتِ بی‌نهایت فوق العاده‌ای نوکِ تیزِ پیکانِ هنریِ خویش را متوجه موضوع ترسِ نخستِ داریوش شاه کردند، دروغ.

انجام، اندازه میزان آسیب  و نتایجِ حاصله از استعمال دروغ هیچگاه روشن نیست و خارج از انتظار میباشد.
دروغ چه زمانی‌ به کار گرفته میشود؟ به نظرِ من عمدتا در دو موردِ به خصوص از همه زمانی بیشتر، زمانی‌ که ترس از کسی و یا چیزی وجود دارد و همچنین زمانی‌ که نظري را میخواهند پیش ببرند ولی‌ از عواقبِ بحث و جدال و به درازا کشیدنِ ماجرا به علتی اجتناب می‌کنند و از آن گذشته از عدم تمایل طرف مقابل مطمئن هستند.
این موارد هر دو در فیلم موجود بودند.

 یک خانواده جوانی در ایران تحتِ شرایط مملکت  در حالِ زندگی‌ کردن هست تا اینکه مادرِ خانواده‌ به خاطرِ آینده دخترش، مایل به مهاجرت به کانادا میگردد. پدرِ خانواده‌ مخالفتِ فکری جدی  با این جریان ندارد، امّا پدرِ خودش در این میان بیمار شده است و نیازِ به مراقبت دارد و او به خاطرِ مسولیتهایِ اخلاقی‌ که برایِ خود حس می‌کند، نمیخواهد (نمیتواند) دیگر به همین سادگی‌ مهاجرت کرده و پدرش را تنها بگذارد.

از طرفِ دیگر عشقِ مادر به آینده دختر، مانع از آن میگردد که برایِ حالتِ پدید آمده، تفاهمِ کامل نشان دهد. مادر (لیلا حاتمی‌) پیش خود میپندارد اگر شوهرم (پیمان معادی) را تحتِ فشار قرار دهم او حاضر به مهاجرت خواهد شد، پس امتحان می‌کنم. به دخترِ خود نیز میگوید که صحنه‌ای بازی خواهد کرد امّا دختر نباید بترسد، موضوع جدی نیست.
زن به همسرش میگوید اگر حاضر به همراهی و مهاجرت نباشد، درخواستِ طلاق خواهد کرد. اینجا دروغی گفته میشود و این ابتدای غلطیدنِ برف به سویِ پایین و به وجود آمدنِ بهمنی است که خیلی‌ چیز‌ها را با خود میبرد.
کوتاه سخن، پدرِ خانواده‌ کوتاه نمیاید و برایِ اینکه کارهایِ خانه را که بر اثرِ ترک منزلِ مادر صورت گرفته به انجام رساند، زنی‌ را استخدام می‌کند. شوهرِ این زن خبر ندارد که زنش حامله بوده و به دنبالِ کار میباشد، زیرا زن هر دو اینها را از او مخفی‌ نگاه داشته. او تنها میخواهد که به یاری مالی شوهرش برخیزد.

کار به مشکلاتِ غیرِ قابلِ پیش بینی می‌کشد، به طوری که سر رشته همه چیز از دستِ همه بیرون میرود.
سرانجام نیز مشخص میشود که همه با نظرِ خوب نسبت به دیگری، دروغ گفته بودند و همین دروغ‌ها (که در واقع به منظورِ کمک کردن و یا از روی عشق و محبت انجام گرفته بودند) باعث میگردند که همه چیز به هم بخورد و وضع درهمی به وجود آید که در آن همه در آنِ واحد هم مقصر جلوه میکنند و هم بیگناه. همه هم عاشق و مجذوب یکدیگر (همسران خود) هستند و هم اینکه عدم اطمینان دارد بیچاره شان میکند.

فرهادی، به نظرِ من آگاهانه انگشت بر رویِ این معضلِ اجتماعی ایران گذشته و این کار را خیلی‌ صریح، بی‌ پرده امّا بسیار بسیار ظریف و حافظ وار در لفافه و  دلسوزانه انجام داده است. آنهم در کشوری که به مردمش نمیتوانی بگویی که بالایِ چشمشان ابروست وگرنه ناراحت میشوند. 
مردمِ در شرق  پیوسته بیگناه میباشند. این نقشیست که آنها برای خود درنظر گرفته و متصور شده اند و غیر از آن را هیچگاه نمیتوانی بی‌پرده به آنها بگویی. مقصر و گناهکار  پیوسته دیگران هستند.

این یک کارِ مسئولانه از سویِ تیمِ هنری سازنده (آعمِ از کارگردان، هنرپیشه، نمایشنامه نویس و دیگران) بود که از سوی اکثریتِ تماشاچیان نادیده گرفته شد و حتّی هیئتِهایِ داوران جشنواره‌هایِ گوناگون نیز آنرا ارج ننهادند.
کمبود گفتگوی ساده، بی ریا و بی پرده در میان مردم و تبعات ناشی از آن بنظر من پیام اصلی فیلم بود که با هنرمندی تمام بنمایش گذاشته شد و بس.

با سپاس دوباره از همگی دست اندرکاران تهیه فیلم و آرزوی موفقیتهای بیشتر برای همه آنها.

1 comment:

فرهنگی‌ - تاریخی‌ - صنعتی said...

در ضمن یادمان نرود که همزمان با واقعه بزرگ و شیرین در سینمای کشور ما کار بزرگ و زیبای دیگری نیز انجام گرفت و آن کسب اسکار فیلمهای مستند کوتاه توسط کشور همسایه ما پاکستان بود.

در کنار آقای فرهادی و اثر زیبایش، یک کارگردان زن پاکستانی نیز بخاطر بهترین فیلم مستند کوتاه جایزه اسکار را دریافت کرد.
فیلم خانم شرمین عبید چینویی در مورد زنانیست که بر صورتشان اسید پاشیده شده و یک جراح پلاستیک که به این زنها کمک میکند تا چهره خود را نسبتا باز یابند.
چهره این زنان بیشتر توسط شوهران خشمگین و یا معشوق های آنان با اسید مجروح میگردد.
در سال 2010 بیش هشت هزار چنین موردی در پاکستان اتفاق افتاد.

این نخستین بار است که شخصی از پاکستان موفق به دریافت جایزه اسکار میگردد.
فیلم خانم شرمین عبید Saving Face نام دارد.
خانم شرمین عبید چینویی جایزه خود را به زنانی که در زمینه تغییرات اجتماعی فعال هستند، اهدا نمود.