جستجوگر در این تارنما

Thursday 29 July 2010

پدیده ای بنام خلاصه گویی یا سمال تاک در جهان امروز


Small Talk
شاید خیلی از ما این موقعیت را داشته ایم که در فرصتهای گوناگون شاهد نوعی از محاوره میان دیگران بوده باشیم که بگونه ای برایمان شگفتی آور، هیجان انگیز و تاحدی نیز جالب بوده است.
اینگونه گفتگوها میتوانند که در مورد مسائل گوناگونی باشند اما بهیچ کدام از آنها نیز بصورت جدی نپردازند. مثلا شخصی در میان گروهی که عمدتا نیز یکدیگر را بخوبی نمیشناسند، صحبت از فاجعه نفتی در خلیج مکزیک میکند و دیگران چه به طور کامل واقف به جریان باشند و چه نه هرکدام بنوعی در اینمورد اظهار نظر سطحی میکنند و یا اینکه با مهارت تمام جهت گفتگو را بگونه ای که محسوس نباشد، تغییر میدهند. در این حالت چیزی گفته میشود بدون اینکه چیزی گفته شده باشد.

هدف از اینگونه گفتگوها نزدیک کردن خود به دیگران است و بنوعی علامت دادن که منهم میخواهم به جمع شما وارد شوم. همزمان نیز این نوع گفتگو، آزمایشی کوتاه، مستقیم ولی مودبانه است که در حین آن افراد یکدیگر را محک میزنند که آیا میخواهند با یکدیگر رابطه بیشتر داشته باشند و یا اینکه با لبخندی برلب و مودبانه بدون اینکه توهین و تحقیری انجام گیرد در طی گفتگوها علامت میدهند که بهتر است که این بحث را در همین جا بپایان برسانیم و یا در بهترین حالت، موضوع دیگری را مطرح کنیم تا مصاحبین شانس دیگری برای ادامه بحث داشته باشند.

اگر این گونه گفتگو آگاهانه، با کیفیت بالا و مدت کم و در توالی هر از چند گاهی انجام گیرد، میتواند حتی دلچسب هم باشد. اما اگر سمال تاک عادت و عرف گردد و مبنای تفکر و ارزیابی کردن موضوعات و اطلاعات و انسانها قرار گرفته و حتی از این بدتر، فراگیر هم شود، آنوقت است که پوچی فرا گیر خواهد شد.

بتازگی در یکی از نشریات معتبر اروپا مقاله ای منتشر شد که در آن آموزگارانی با آوردن مثالهایی کوچک چگونگی انجام دادن موثر این نوع گفتگو را مختصرا به خواننده تعلیم دادند.
یکی از آموزگاران پیشنهاد کرد که برای وارد صحبت شدن با دیگران میتوان برای مثال از خود و علایق خود شروع کرد ولی نبایستی که بر روی آنها تاکید ورزید زیرا هنوز علایق طرف مقابل ناشناخته میباشند. ساختمانی که در آن ایستاده اید نیز میتواند موضوع گفتگو قرار گیرد همچنین آبنمای بیرون ساختمان و یا پرواز پرنده ای در آسمان.
آموزگار دیگر خلاصه گویی معتقد است که به خلاصه گویی باید مشابه کار یک کشتی یخ شکن نگریست که جلو رفته و یخ را میشکند تا حرکت کشتیهای پشت سر را راحت نماید. خلاصه گویی دیوار سنگین سکوت را فرو میشکند و پس از وارد شدن به مقدمه ای ساده و جستجوی مطلبی مناسب بیکباره موضوع اصلی صحبتی عمیقتر را برای حاضرین در مجلس یافته و باعث میگردد که همگی در این بحث با علاقه شرکت نمایند.

این اشاره درست میباشد اما در بیشتر موارد صادق نیست زیرا از سمال تاک در عمل غالبا برای این منظور استفاده نشده بلکه خود، موضوع و هدف اصلی گفتگویی میباشد که در آن شرکت کنندگان در بحث، هرکدام کوشش دارند که خود را وارد و دانسته به موضوعات مختلف و زیادی نشان دهند.

معمولا سکوت کردن و تنها گوش فرا دادن در اینگونه گفتگوها محلی از اعراب ندارند و امتیازی برای شرکت کننده در اینگونه اجتماعات حساب نمیشوند. بخاطر همین هم اینگونه گفتگوها بنوعی شرکت کنندگان در آنرا تربیت میکنند که همیشه خود را موظف به ابراز عقیده بدانند، بدون اینکه مسئولیت جدی در قبال گفته های خویش بعهده گیرند. چیزی گفته میشود بدون اینکه چیزی گفته شده باشد.

Sunday 25 July 2010

افسانه نام دریای اژه

 

دریای اژه پهنه آبی در پیرامون دریای میانه یا چنانچه در اروپا از آن نام میبرئد دریای مدیترانه که به همان معنای دریایه میانه است، بنا به روایات یونانی  نام خود را بگونه زیر یافته است .

اروپا نام شاهزاده خانمی فنیقی بود که بهمراه خانواده خویش در حوالی فلسطین زندگی می‌کرد. از سوی دیگر، زئوس خدای خدایان المپ توسط پیشگوئی پرومتئوس دانا  که از خدایان المپ بود و از آینده خبر داشت، می‌دانست که دیوان و هیولاهای  وحشتناک و در راءس ایشان توفون مخوف چشم به مقام و مرتبه وی دوخته‌اند و سرانجام نیز به جنگ سهمگینی با او برخواهند خواست.

بنا به گفته‌های  پرومتئوس تنها راه نجات  وی فرزندی خواهد بود که از زئوس و یک  فانی خاکی بوجود می‌آید و قادر است که پهلوانیها و کارهای شگرف انجام دهد.

بهمین جهت زئوس  پس از جستجوهای فراوان برای یافتن همسری مناسب  و در خور شاءن خویش، اروپا را انتخاب نمود و از آنجا که می‌دانست اروپا دختری  پاکدامن است و هرگز حاضر به  برآوردن خواسته وی نمی‌شود، خود را بصورت گاو نر سپید و تنومندی در آورد و بهنگامیکه اروپا بهمراه دیگر دوشیزگان در کناره‌های  دریای مدیترانه  به بازی مشغول بودند، خویش را بر او عرضه نمود.

اروپا بی خبر از همه چیز گاو را جالب یافت و به تغذیه وی  پرداخت و سرانجام نیز بر پشت گاو سوار گردید.  نره گاو سپید بیدرنگ خود را بهمراه سوار بر پشتش به آب دریا زده و از ساحل دور گردید.

فریادهای  دختر بینوا و شیونهای همراهان نیز اثری نبخشیدند و گاو همچنان از ساحل دور می‌شد تا پس از گذشتن از آب دریای میانه به کرانه‌های  جزیره کرت رسیدند. پس از بیرون رفتن از آب گاو خود را به شکل اصلی خود یعنی زئوس درآورده و قصد خود را بیان نمود.

او به اروپا قول داد که پسرانشان آن جزیره و سرزمین زیبا را  بزیر فرمان خود  درآورده و چنان خوب  و خردمندانه رفتار می‌کنند که دوتن از ایشان پس از مرگ در قلمرو هادس خدای مردگان، قاضی رسیدگی به حال ارواح می‌گردند.

اروپا سرانجام تن به همخوابگی با زئوس داد و از وی دارای پسرانی گردید این سه پسر به نام‌های  مینوس، رادامانتوس و ساریدون گرچه بر آدمیان عادی برتری داشتند، ولی هیچکدام از آنها، آن قهرمان مقتدر مورد نظر زئوس نگردیدند. یکی از این پسران زئوس و اروپا مینوس نام داشت.

پس از آنکه زئوس اروپا را ترک نمود او پسرانش همچنان در جزیره کرت باقی‌ماندند و مینوس پادشاه جزیره گردید. او پس از ازدواج بهمراه همسرش دخترانی داشت ولی دارای پسر نبود.

مینوس از عموی خویش پوسیدون برادر زئوس و رب‌النوع دریاها خواهش کرد که برای برگزاری جشنی که بمناسبت سالروز پادشاهی او برگزار می‌شود، برایش گاوی سپید و قوی هیکل بفرستد تا او در مراسم جشن برای پوسیدون قربانی کند و بدینوسیله به کسانیکه در صدد پائین کشیدنش از تخت شاهی بودند هشدار دهد و ایشان را بترساند و هم توسط آن یاد رب‌النوع دریاها را گرامی داشته باشد.

بهمین منظور پوسیدون نره گاو سپید و زیبائی از دریا بیرون فرستاد. شاه مینوس گاو را با خود به محل اقامت خویش برده اما گاو را برای جفت گیری کردن و اصلاح نژاد دامهای خود مناسبتر یافت تا قربانی کردن برای پوسیدون. بنابراین به جای گاو سپید قوی هیکل گاو سپید دیگری را قربانی نمود.

پوسیدون رب‌النوع دریا از این عمل مینوس خشمناک گردید و مینوس را نفرین کرد که پیوسته از گاو در عذاب روحی باشد. همسر مینوس پاسیفائه نام داشت. پاسیفائه که از سرگذشت  مادرشوهر خویش خبر داشت،  پنداشت که این گاو نر همان زئوس است که هنوز در پی بدست آوردن فرزند مورد نظر خویش می‌باشد و تنها از روی احتیاط و پنهان کاری است که به هیبت گاو درآمده، بنابراین دل در گرو گاو بست.

از آنجا که گاو هیبت بدل نمی‌کرد، لاجرم  پاسیفائه  به سراغ   دایدالوس، صنعتگر و مخترع ماهر رفت  و از او  درخواست کمک نمود. دایدالوس قالب گاو ماده‌ای را که در زیر آن چرخهائی نصب نموده بودند، برای پاسیفائه درست کرد و روی آن را پوست  گاو ماده‌ای کشید. پاسیفائه بدرون آن درآمد و قالب را بسوی مرغزاری که گاو نر سپید در آن مشغول چرا کردن بود، هل دادند. بدینوسیله گاو نر با پاسیفائه جفت گیری کرد. پس از نه ماه که پاسیفائه وضع حمل نمود، حیوان عجیبی بدنیا آمد که تن آدمی و سرگاو داشت و مایناتور نامیده می‌شد و بسیار وحشی و نا آرام بود و به هیچ چیز و هیچ کس هم رحم نمی‌کرد.

مینوس قصد کشتن او را داشت که آریادنه دختر مینوس و خواهر مایناتور نزد پدر بوساطت برخاست و او را از مرگ رهانید اما شاه مینوس که از دیدن این موجود عذاب می‌کشید، مایناتور را در نزدیکی خویش نمی‌خواست.

بازهم دایدالوس خردمند به چاره جوئی پرداخت و به شاه مینوس  قول داد که هزارتوی بسیار تاریک و پر پیچ و تو در توئی در کنار قصر بسازد که هیچکس نتواند در آن راه خروج را پیدا کند و بیرون بیاید. پس از ساختن ماز یا همان راهروی تاریک، حیوان عجیب و وحشی، مایناتور را در آن انداختند و برای اینکه  به فکر بیرون آمدن و به خرابی پرداختن نیفتد، با وی عهد بستند که هر ساله هفت پسر جوان و هفت دوشیزه زیبای سالم به او بدهند تا به مصرف غذای خود برساند و همین کار را هم می‌کردند. این اما تحمیل بسیار سنگینی بود بر مردم جزیره کرت و ایشان از آن بسیار ناراضی بودند. پادشاهی با اصل خارجی آمده بود و بر ایشان فرمان می راند و بهای سنگین کارهای او و خاندانش را مردم میبایست بپردازند. همین امر به ناآرامی ها و آشوبهایی در جزیره کرت انجامیده بود و آینده خوبی هم اصلا نداشت.

پس از مدتی میان شاه مینوس کرتی و شاه آیگیوس  Aigeus  پادشاه آتن جنگ سختی درگرفت که در آن آتنیها بازنده شدند و اجبارا پذیرفتند که بعنوان غرامت جنگی، قربانی سالانه مایناتور را فراهم آورند. پس از چند سال پرداخت غرامت از سوی آتنیها، تسئوس پسر آیگیوس که در این میان بزرگتر شده بود، به پدر خود گفت که حاضر به پذیرش این بدنامی نمی‌باشد که قربانیها هر ساله فقط از میان مردم عادی انتخاب گردند و از همینرو او که پسر پادشاه می‌باشد بعنوان قربانی همراه دیگران به کرت خواهد رفت و خواهد کوشید که مایناتور را بکشد و بدینوسیله این بلا را از سر آتنیها دور سازد.

شاه آیگیوس پس از امتناع فراوان، عاقبت در برابر خواسته پسر راه به جائی نبرده و رضایت داد که پسرش را با دیگر قربانیان بلا، روانه کرت کند. روز پدرود آیگیوس غمگینانه به پسرش گفت که این کشتی که تو بر آن سوار می‌شوی، بادبانهای سیاه به نشان سوگواری دارد. اگر روزیکه که کشتی باز می‌گردد، تو به هدف خود رسیده بودی و در میان کشتی جای داشتی، بادبانهای سپید برافراز تا من از دور بدانم که تو سالم مانده‌ای وگرنه میدانم که تو هم طعمه مایناتور گردیده‌ای.

پس از ورود کشتی آتنی به جزیره کرت، آریادنه شاهزاده خانم کرتی و دختر مینوس پادشاه آنجا تسئوس را در میان قربانیان  دید و بدو دل باخت مخصوصا وقتیکه از نسب او نیز آگاه شد. فکر اینکه چه سرنوشت شومی در انتظار تسئوس میباشد، آریادنه را به اندوه عمیقی فرو برد و سرانجام وادارش نمود تا نقشه ای طرح نماید. 

شب پیش از روز قربانی کردن آتنیها، آریادنه بسراغ تسئوس رفت و به او گفت فردا  درخواست کن که ابتدا ترا پیش از دیگران بدرون دالان بفرستند و اگر بتوانی این کلاف نخ را پنهانی با خود ببری کار تو آسان میگردد. هنگامیکه وارد  دالان شدی سر نخ را بدر دالان ببند  و در حال پیش رفتن بجلو، کلاف را شل کن تا نخ بر کف دالانها بخوابد و بهنگام برگشتن نشانه راه بازگشتت بطرف بیرون باشد. من برایت سلاحهای لازم را پیش از ورود به دالان فراهم مینمایم و پشت در دالان میگذارم.  نیمه شب فردا هم  من پشت در دالان منتظر تو خواهم بود تا اگر موفق به کشتن مایناتور گردیده بودی، در را برویت بگشایم، بشرط آنکه بهنگام رفتن مرا نیز با خود ببری زیرا که اگر پدرم بفهمد که من ترا یاری داده ام معلوم نیست که چه بلائی بر سرم بیاورد.

تسئوس پذیرفت و بهمانگونه رفتار نمود و موفق به کشتن مایناتور گردید. پس از بازگشت از دالان هزار پیچ تو در تو، آریادنه را برداشته و بهمراه دیگران پنهانی راهی آتن گردید.

در میان راه برای استراحت و فراهم نمودن توشه راه در جزیره زیبای ناکسوس که گردشگاه  دیونوسوس یکی از خدایان المپ بود، پیاده شدند. از قضای روزگار دیونوسوس در همان زمان جشنی بر روی جزیره برپا کرده بود و با دیگران مشغول عیش و نوش بود. آریادنه نیز در جنگل انبوه و دور از دیگران به گردش پرداخت. دیونوسوس او را دید و دل بدو باخت و وی را بخواب جادو فرو برد.

 آریادنه چون از خواب بیدار شد، دیگر چیزی از تسئوس و گذشته و آمدنش به ناکسوس بخاطر نداشت و بهمراه دیونوسوس برفت. از طرف دیگر تسئوس سراسر جزیره را برای یافتن دلبر جستجو کرد ولی اثری از آریادنه نیافت و بگمان اینکه او مرده است، ناراحت و مغموم بادبان برافراشت و جزیره را بمقصد وطنش ترک نمود و پس از گذشت چند روز به کرانه های آتن نزدیک شد، اما همچنان اندوهگین بود بگونه ای که پیمان خویش را با پدرش فراموش کرده  و رنگ بادبانها را به سپید مبدل ننموده بود.

آیگیوس که از دور بازگشت کشتی را دید و رنگ سیاه بادبانها را مشاهده کرد، بگمان اینکه پسرش تسلیم مرگ شده است  از شدت غم خود را از بالای باروی دژی که بر صخره ای مشرف به دریا قرار داشت، بزیر افگنده و در دم جان بداد.

یونانیان برای زنده نگاهداشتن نام   آیگیوس، آبهای میان سرزمین اصلی یونان و آسیای کوچک را دریای آیگه نامیدند و این نام با وجود رفتن و آمدنهای مکرر دیگر اقوام و ملل تا به امروز هم حفظ شده است. واژه متداوله  دریای اژه در زبان ما  تلفظ  فرانسوی از دریای آیگه یا ایگئوس میباشد.

این دریا که میان ترکیه و یونان قرار دارد، نخست تنها در میان یونانیان بنام دریای اژه  خوانده می‌شد  ولی احترام یونانیان در برابر فرهنگ و اساطیر یونانی که بعضاً  نیز  فقط  و فقط  زائیده  اندیشه های  داستانسرایان  یونانی بود،  چنان زیاد و خلل ناپذیر بود که اقوام  و ملل دیگر نیز همین نامها  و روایتها را پذیرفتند و بدانها  اقتدا نمودند و حتی بعضاً از خود پنداشتند. اژه امروزه نامی پذیرفته شده تاریخی است  که کسی  نیز در صدد تحریفش برنیامده ، امری که در مورد دریاهای شمال و جنوب کشور ایران  یعنی دریای کاسپین و یا خلیج فارس چندان صدق نمیکند. نخستین را خود ایرانیها با نام اشتباه  میخوانند و از  دومین دریا گاهی با نام مجهول و گمنام خلیج  یاد میکنند.

منابع :

1 – اساطیر یونان، نوشته جان پین سنت، برگردان آقای باجلان فرخی ، انتشارات اساطیر.

2 -  بازگویی داستانهای قهرمانان یونانی از روی منابع کهن، نوشته راجر لنسلین گرین، انتشارات پنگوئن لندن.



Wednesday 21 July 2010

گدونا


در صد و هشتاد کیلومتری شمال دمشق پایتخت سوریه و در هژده کیلومتری شهر حمص Homs که در گذشته امسا Emesa نامیده میشد، در هزاره دوم پیش از میلاد دولتشهری قرار داشت با نام گدونا یا آنطور که اعراب میگویند قطنا و بگفته اروپاییها که امروز این نام را از عربی گرفته اند کتنا. ریشه این نام از زبان اکدی بود.
این شهر که بر سر راههای بازرگانی مصر به میان رودان قرار داشت، از موقعیت ویژه ممتازی برخوردار بود و به خاطر تسلطی که بر این راهها داشت، مرکزیتی بهم زده بود. این دولتشهر که میان دو ابرقدرت زمان خویش یعنی آشور و مصر قرار داشت خود نیز میان سالهای 1800 تا 1600 پیش از میلاد جزو مقتدرترین دولتشهرهای شرق باستان بشمار میرفت.
گدونا پیوسته با دولتشهر آلپو (حلب) در جدال بود اما سرانجام در سال 1340 پیش از میلاد توسط هجوم هتیتی های هندواروپایی که از شمال و از آناتولی آمدند نابود گشت.




در کاوشهایی که توسط دو گروه از باستان شناسان سوری و آلمانی انجام گرفتند، بقایای شهری نمایان شد که حدود صد و ده هکتار مساحت داشت و دیوارهای پیرامونش هزار متر طول و پانزده تا بیست متر بلندی داشتند. در هر ضلع دیوار دروازه ای برای ورود و خروج به شهر وجود داشت.
در میان این شهر کاخ قرار داشت که با هژده هزار متر زیربنا جزو بزرگترین های زمان خود بود. در میان کاخ نیز تالار مرکزیش قرار داشت که با مساحتی برابر با 1296 متر مربع میان چهار ستون جای گرفته بود.
بخش غربی کاخ که در سال 2008 از زیر خاک بیرون آورده شد، ساختمانی سه طبقه را نمایان ساخت که به گونه شگفت انگیزی سالم باقی مانده بود. طبقات زیرین را که تا 5 متر بلندی داشتند، از آجر پخته ساخته بودند. به این ترتیب کاخ شهر گدونا قدیمیترین ساختمان مسکونی چند طبقه خاورمیانه است که تا کنون پیدا شده است.



سرپرستی گروه کاوشگران سوری را دکتر میشل المقدیسی از اداره امور باستانی سوریه و از سوی آلمانیها پروفسور دکتر فلزنر از دانشگاه توبینگن بعهده داشتند. خاکبرداریها زیر نظر خانم هایکه دومن فلزنر انجام گرفتند. این کاوشها یازده سال بطول انجامیدند و در سال 2009 بطور موقت بپایان رسیدند.
در آخرین کاوشها که در ضلع شمال غربی مجموعه کاخ انجام گرفت، تالاری با دیوارهای تقریبا کامل پیدا شد. زیر کف تالار راهی بطرف پایین یافته شده که انسان را بطرف اتاقی رهنمون میکرد. چارچوب ورودی که از چوب بود، فرو ریخته و گوردخمه واقع در پشت آن شش متر و سی درازا و چهارمتر و نود پهنا داشت. در پیش خانه این گور دخمه که توسط دیواره ای که از سنگهای کوه کنده شده و به دو بخش تقسیم میگردد، تندیس هایی از شاهان قرار دارند. در درون گوردخمه جمجمه های سی نفر پیدا شدند که گویای دستکم سی خاکسپاری در آن میباشند. بقایای چوبهای یافته شده در گوردخمه حکایت از آن میکنند که این مردگان روزگاری در تابوتهایی قرار داشته اند.





در گوردخمه همچنین آثار سفالی و سرامیک یافت شدند که قدمت آنها به 1000 سال پیشتر از زمان شاهان گدونا میرسیدند و از فرآورده های مصری بودند. این نمایانگر آنستکه اهالی و حکام گدونا به ارزش آثار کهن و پیشتر از خود آگاه بودند و در حفظ آنان میکوشیدند.
در گوردخمه همچنین دستبد و گردنبندهای زرین که از جنوب مصر میآمدند و همچنین فیروزه و لاجورد افغانی یافته شده و بیانگر گستردگی حیطه بازرگانی و داد و ستد این شهر میباشند.
گدونا در اواسط و اواخر عصر برنز یعنی 1800 تا 1600 پیش از میلاد از شهرهای با اهمیت و بزرگ خاورزمین بشمار میرفت.



Monday 19 July 2010

پارک بادی آلمان ضعف نشان میدهد


-->
دوماه از گشایش رسمی پارک بادی آلفا ونتوس ( ن.ک. به نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد) بیش نگذشته بود که دو دستگاه آن از کار افتادند.
بنظر میرسید که همه چیز مرتب باشد، خورشید میدرخشید، باد میوزید و چهار مردی که این پارک بادی را افتتاح میکردند در برابر دوربین ایستاده بودند و لبخند زنان آینده درخشانی را نوید میدادند. این چهار مرد روسای سه شرکت سازنده پارک بادی و وزیر محیط زیست آلمان بودند.

پارک بادی آلفا ونتوس از دوازده دستگاه تشکیل شده و در چهل و پنج کیلومتری شمال جزیره بورکوم قرار دارد و بناست که دروازه ای بسوی آینده باشد.
تعاریفی مانند دروازه بسوی آینده و نمونه های دیگر تعابیر مختلفی را در میان ملل جهان دارند. ملتی می اندیشد دروازه ای بسوی آینده یعنی پس از انجام نخستین مرحله، دیگر کار تمام شده و همگی بایستی بنشینند و دست روی دست بگذارند.
ملتی نیز این شعار را بمعنای راه آینده راحتتر را پیدا کردن میداند که در آن آینده کسی نمیتواند دست روی دست بگذارد و هیچ کاری نکند، بلکه با زمینه سازیهایی که پیشتر انجام داده دیگر لازم نیست در شرایط مشکل زندگی کند.

بهر حال، این پارک بادی که دروازه آینده اروپائیها میباشد، یک پروژه آزمایشی است و ضمن اینکه برق تولید میکند، مرتبا کنشها و واکنشهای دستگاههای آن در شرایط مختلف ثبت شده و بر روی آنها مطالعه دستگاهها و به روز میشوند تا به حد قابل پذیرش برسند.
دو دستگاهی که از کار افتادند بخاطر خرابی بلبرینگ جعبه دنده آنها بود.
ایندستگاهها که در صد و پنجاه متری بالای آب قرار دارند، پیوسته در معرض وزش بادهای سنگینی که از طرف دریای آزاد میوزند، هستند. همین بادهای سنگین انگیزه ایجاد این پارک بادی بودند زیرا میانگین سرعت وزش باد در اینجا تا دو برابر میانگین سرعت وزش باد در خشکی است.

هرکدام از دوازده دستگاه پارک بادی میتواند تا 5 مگاوات برق تولید کند. این بمعنای کارکرد 3800 ساعتی هرکدام از این دستگاهها در سال میباشد که در مجموع میتوانند برق پنجاه هزار خانوار را تامین نمایند.
اینکه این امر واقعا عملی است یا نه را از کار افتادن ایندو دستگاه بصورت جدی زیر علامت سئوال برده است.

مطالعه حالات دستگاهها، سازندگان را متوجه کرده است که شدت وزش باد در همه روزهایی که باد میوزد نیز برای عملکرد مطلوب دستگاهها مناسب نمیباشد.
با وجود این دستگاههای پارک بادی توانسته اند که طی ده ماهی که از بکار افتادنشان گذشته تا کنون، 90 میلیون کیلو وات ساعت برق تولید کنند. محاسبه نخستین سازندگان، تولید 228 میلیون کیلو وات برق در سال بود و سازندگان امیدوارند با به روز کردن و رفع معایبی که تنها در عمل دستگاهها میتوانند خود را نشان دهند، به زودی به این میزان از تولید اقتصادی و بی دردسر برق دست یابند.

Saturday 17 July 2010

ایرانیان و یونانیان – گفتار یک بخش چهاردهم


چه دلایلی وجود داشتند که هخامنشیان را در زمان خویش به شکیبائی غیر قابل تصوری در مقابل ادیان بیگانه میکشانید؟ آیا کورش و داریوش میخواستند که حقیقتا حواس رعایای بیگانه را از مسائل حکومتی منحرف نمایند و بدینوسیله چشم پوشی از قدرت را برای ایشان آسانتر گردانند که اینچنین در زمینه های مذهبی تمامی آزادیهای ممکنه را به ایشان داده بودند؟ آیا آزادی دینی برای این منظور مورد نظر ایرانیان بود؟ ما برای آنها پاسخی نمیابیم و تنها میدانیم که این آزادیها برای یونانیها کافی نبود و اینرا قیام ایونی که کشور پارسی را در یک ساعت بحرانی به لرزه واداشت، بخوبی نمایان میسازد (500 – 494 پ.م.) (پ 1).
امپراتوری جهانی پارسی با وجود تعدد اقوام در آن یک نماد یگانه میباشد که بوسیله اراده شاه بزرگ اداره میگردد. دنیای یونانی کاملا با آن تفاوت داشته و در حدود 520 پ.م. نمای خرد شده ای را عرضه میدارد.
---------------
دنباله پاورقی زرتشت از صفحه قبل :
ث - خانم مری بویس که میگوید : جان کلام و هسته اصلی تعالیم نوین زرتشت، عرفان نسبت به وجود یگانگی آغازین در گستره الهیات بود. برگرفته شده از تاریخ کیش زرتشت ، جلد اول صفحه 270.
ج زرتشت رفتار خوب یا بد را ناشی از انتخاب اخلاقی که فرد انجام میدهد، میداند زیرا تاکید میکند که فرد«بر سرنوشت خویش فرمان میراند». همان کتاب صفحه 307.
چ بنا به گفته زرتشت تنها کار و کوشش پیگیر و نیک منشانه، موجبات رستگاری آدمی را فراهم میآورد. همان کتاب صفحه 338.
پ1 – اینگونه مطرح نمودن یک رشته پرسشها و بی پاسخ گذاردن آنها، مسیر افکار خواننده را منحرف نموده و ذهن خواننده را اگر از خود دانشی نداشته باشد، مغشوش میکند. بنا بر منشور حقوق ملل متحد، اصل برائت است و تا مجرم بودن شخصی مبرز نگردد، محکومش نتوان شمرد.
در مورد شاهان هخامنشی نیز چنین است. اگر سندی دال بر مجرم بودن ایشان در زمینه بخصوصی موجود است ،پس بهتر است تا مطرح گردد وگرنه شیوه های مبهم را بکار بردن و ایجاد شک کردن بدون دادن مدرک را نمیتوان علمی شمرد.
واقعیت اینستکه ایرانیان در 2600 سال پیش، این آگاهی را داشتند که با وجود داشتن جمعیت کمتر هسته اصلی ایرانی امپراتوری خویش، نمیتوانند از دیگر ملل و اقوام تابعه این توقع را داشته باشند که دین خود را فرو گذاشته و کیش زرتشتی برگزینند. این بمعنای تلاش نکردن ایشان در گسترش آئینشان نمیباشد.
به اصطلاح امروزه این امری غیر دموکراتیک و اعمال آن در درازهنگام ناممکن و برای حاکمان فتان میبود. پی بردن به این جریان آنهم در چنین زمان دوری و از سوی یک ملت شرقی، چیزی است که انگار هنوز هم به مذاق بسیاری که خود را همیشه یک سروگردن بالاتر از دیگر ملل و واقف به هر چیز خوب میدانند، خوش نیامده و هضمش برای ایشان بسیار دشوار میباشد. منکر نمیتوان گشت و حقیقتا هم که در بسیاری از زمینه ها بواسطه کوشش خویش و در اثر خواب دیگران، بمرور زمان گوی سبقت را از ملل شرقی ربوده اند و به پرچمداران نوین جهان مبدل گشته اند. ولی این اوج بی انصافی است که با وجود قرار گرفتن در برابر مدارک و دلایل یافته شده این واقعیت تاریخی از گذشته ایران هنوز هم پرسشهای شکاکانه مطرح گردند.
این بهیچ وجه بدین معنا نیست که ایرانیان همه جا به تسامح میپرداختند و یا مرتکب اشتباهات تاکتیکی در سیاست خویش نمیشدند. نمونه اش را در زمان کمبوجیه و در مصر میتوان یافت که کمبوجیه درخواستهای نیایشگاههای خدایان سرزمین نیل را زیاده و غیر منطقی برآورد کرده و درآمد معابد و کاهنین را (بجز سه معبد) تقلیل داد. در اینجا بایستی که دقت کنیم که ادیان و خدایان ایشان را ممنوع نکرد و معابد ایشان را هم ویران نساخت فقط منابع درآمدشان را کم کرد. با وجود اینکه درآمدهای سه معبد اصلی سرزمین نیل نیز دست نخورده باقی ماندند و با وجود اینکه دیگر معابد تنها با تقلیل درآمد روبرو گشتند و نه تعطیل و تخریب، باز هم کاهنین به جعل و تحریف حقایق و تحریک مردم پرداخته و شورشهائی را برنامه ریزی کردند که باعث دردسر گشته بودند.
حال باید تجسم کرد که اگر ایرانیان تحمیل کیش زرتشتی را در سرتاسر امپراتوری خویش میخواستند که به کرسی بنشانند، با چه عکس العملهای شدیدتر عاطفی اقوام مغلوبه که بنوبه خود دارای گذشته ای و آدابی میبودند، روبرو میشدند.
اینرا میتوان به حساب درک و شناخت درست اوضاع و احوال بنیانگذاران دودمان هخامنشی از واقعیات سیاسی و اجتماعی و حتی قومی و مذهبی زمان خویش گذاشت که با عملکردی خوب مناسب با زمان خود بعنوان نخستین قوم و تیره جهان، پس از پیروزی دست به نابودی معتقدات دیگران نزدند. یعنی بزبان ساده روان شناختی جوامع گوناگون. بعدها نیز اسکندر تا حدی از این روش ایرانیان اقتباس کرده و در مصر و بابل خود را پسر خدایان این سرزمینها قلمداد نمود.
کاش که امروزه هم کشورهای بزرگ توان و درک اینرا میداشتند تا از این شیوه هخامنشیان سرمشق گیرند و جهانی را به آشوب نکشند و بر سر راه تکامل طبیعی انسانها سنگ نیندازند.
43

Friday 16 July 2010

فلزهای موجود در خاک کمیاب


پیش از آنکه به اصل موضوع بپردازم، میخواهم در مورد خاک کمیاب چیزی بنویسم.
هفده مواد و یا فلزهای خاک کمیاب را که به گروه سوم جدول تناوبی شیمی تعلق دارند کمتر میتوان در طبیعت یافت. از آن جهت معادنی را که این دسته از مواد ( از جمله آنان اسکاندیمScandium و ایتریوم Yttrium) در آنها وجود دارند، معادن خاک کمیاب rare earth elements or rare earth metals  مینامند.

بیش از نیمی از تمامی معادن شناخته شده خاک کمیاب در کشور چین قرار دارند. کشور چین در صدد است که از طریق محدود کردن امکانات دست یابی به معادن خاک کمیاب در این کشور، کنترل این ماده معدنی مخصوص را در دست خود گیرد.
کوشش برای کنترل این ماده کانی که از اهمیت خاصی در تولیدات صنعتی با تکنولوژی بالا برخوردار است و برای کشورهای اروپایی و آمریکا اهمیت ویژه ای دارد، نگرانی این کشورها را برانگیخته است.

مواد معدنی خاک کمیاب در ساخت و تولید باتری برای خودروهای هایبرید، تلفنهای همراه، مونیتورها و صفحات نازک برای کامپیوتر و تلویزیون، سخت افزار کامپیوتر، دستگاههای عکسبرداری پزشکی، لامپهای کم مصرف، توربینهای بادی برای تولید برق، اسلحه های مخصوص و یا سیستم های راداری بکار گرفته میشود و تولیدات فرآورده های نامبرده بدون آن امکان پذیر بنظر نمیرسد.

اتحادیه اروپا در صدد است که تا پائیز امسال طرحی فراهم آورد که توسط آن از میزان وابستگی خود به خاک کمیاب چین بکاهد. از آن گذشته از سوی اتحادیه اروپا شکایتی در سازمان جهانی تجارت WTO مطرح گردیده که محدویت صادرات خاک کمیاب از چین را بررسی کرده و چین را محکوم نماید.

همزمان نیز کشور چین پروژه ذخیره استراتژیک خود از این ماده که بالغ بر 200000 هزارتن میباشد را آغاز نموده و نیز هزینه های گمرکی صادرات این ماده را بیست و پنج درصد افزایش داده است. در این کشور صحبت از این میگردد که از سال 2015 از صدور این ماده جلوگیری بعمل آورند.
چین در آخرین اقدام خویش مبنی بر بستن معادنی که در این کشور بطور غیرقانونی فعالیت میکردند و بهره برداری از معادنی که تنها در اختیار دولت چین هستند، موجبات نگرانی کشورهای اروپایی و آمریکا را فراهم آورده است.

اینان معتقدند که این عمل جمهوری خلق چین به بالا رفتن سطح قیمتها در جهان می انجامد. سازمان جهانی تجارت نیز بنوبه خود نگرانی شدید خویش را از این اقدام یکجانبه چین ابراز داشته است.
اما بنظر میرسد که چین در برابر این نگرانی بی تفاوت باقی مانده باشد. نماینده چین در سازمان تجارت جهانی میگوید که بنا بر قوانین داخلی چین، دولت این کشور محق میباشد که از بهره برداری بیش از حد معادن این کشور جلوگیری نماید و این قانون مخالف ضوابط سازمان تجات جهانی نمیباشد.

نکته جالب توجه در این میان این میباشد که جمهوری خلق چین با 1،3 میلیارد نفر جمعیت و رشد مصرف سرانه در این کشور، خود به بسیاری از مواد معدنی که از خارج وارد میکند، وابسته است. امروزه بیش از نیمی از پولاد جهان در چین تولید میگردد و خود چین دومین مصرف کننده بزرگ نفت و بزرگترین مصرف کننده ذغال سنگ در جهان است.

رهبر پیشین چین، دنگ تسیائو پنگ زمانی گفته بود که خاورمیانه نفت را دارد و چین خاک کمیاب را. در سال 1999 ژیانگ زمین با این جمله گفته تسیائو پنگ را تکمیل کرد : برای چین مهم است که امتیاز داشتن این معادن را به برتری اقتصادی مبدل نماید. روزنامه ای نیمه دولتی هم اخیرا اظهار داشت که خاک کمیاب اسلحه اقتصادی سده بیست و یکم میباشد.

در پاسخ به این اظهارات چینی ها، ایالات متحده آمریکا ناچار شد که معدنی در کوههای کالیفرنیا را که از سال 202 تعطیل اعلام کرده بودند، دوباره فعال کند.
بهرحال این داستان نیمه تمام باقی مانده است و باید که منتظر کنشها و واکنشهای آینده ماند.