جستجوگر در این تارنما

Thursday 28 October 2010

نخستین آلمانیها – بخش پنجم

نبرد واروس
مشروحترین گزارش در مورد این جنگ از تاریخنگار رومی کاسیوس دیوCassius Dio  است که حدود دوسده پس از نبرد واروس زندگی میکرد.
او که بر خلاف مورخین دیگر به این نبرد بصورت احساساتی برخورد میکردند، نخست به بازرسی و تفحص در صحنه های نبرد پرداخت و مطالعه و دقت نمود که در چنین نبردگاهی ارتش واروس با آنهمه تجهیزات و امکاناتی که داشت دچار چه محدودیتهایی شده و از چه مزایایی برخوردار بوده است و سپس به تشریح موقعیت هرمان برای خود پرداخت و سرانجام گزارشها و خبرهای پیشینیان را با یافته های خود مقایسه نمود و دست آخر قلم بدست گرفت.  
واروس که از اواخر بهار با لشکریانش در دل سرزمینهای ژرمنها در گذر بود، در اوایل خزان در راه بازگشت به مقر زمستانی خود بود. در میان راه واروس پیامی دریافت کرده که در آن گروهی از ژرمنها تقاضای کمک کرده بودند زیرا ظاهرا مورد هجوم و دستبرد دیگران قرار گرفته بودند.
پس از دریافت نامه واروس از جاده خارج شد و میانبر زدن را صلاح دانست و برای اینکار ستونهای لشکریان را به میان کوهها جنگلهای نزدیک به شهر اوزنابروک Osnabrück  امروزی راهنمایی نمود. راهی که از دیدگاه نظامی بهیچ وجه  برای عبور سپاه مناسب و قابل دفاع نبود.  

دیو مینویسد :  "............. زیرا کوه بزرگ پر بود از پستی ها و بلندیها و درختانی که چنان تنگ در کنار یکدیگر روئیده و سر به آسمان رسانیده بودند که در آن رومیها پیش از آنکه دشمنان به آنها بتازند، سخت مشغول کندن درختان بودند تا بتوانند راهی برای خود در آن جنگل باز کنند. این موضوع به پراکندگی بیشتر آنها می انجامید و زمانیکه باران نیز میبارید و طوفان بطوری میآمد که نوک درختان را کنده و بمیان ایشان می انداخت، گسستگی ایشان بیشتر هم میشد ( جنگلهای آلمان باوجود اینکه نیم پرپشتی جنگلهای دوهزار سال پیش را ندارد اما هنوز هم میتوانند شاهدان خوبی برای صحنه های بازگویی شده توسط دیو باشند و تصور چنین چیزی را به آسانی مهیا نمایند). حرکت درشکه های باری و گاریها بکلی با مشکل مواجه شده بود و رومیها در دسته های کوچک نه چندان دور و نه چندان نزدیک بهم گرد آمده بودند. در این میان متحدین آلمانی ارتش واروس نیز یکی پس از دیگری صفوف ارتش وی را ترک کرده و به شورشیان ژرمن میپیوستند...... "

زمانیکه گل و لای و باران تجهیزات برتر رومیها را از کار انداختند و لژیونرهای رومی نیز بر اثر پیاده رویهای سخت فرسوده شدند، هرمان و متحدینش حمله را آغاز نمودند.
این درست زمانی بود که هرمان نبوغ نظامی خود را نشان داد. او بخوبی میدانست که آلمانها در محیط جنگی باز از پس رومیها برنخواهند آمد و در برابر ماشین آلات جنگی رومیها له میشوند پس با حوصله داشتن و پیگیری کردن ممتد منتظر آمدن شرایط جوی و جنگی شد که در آن رومیها نه تنها برتری و نظم خود را از داست داده بودند بلکه حتی خسته و زبون نیز گشته بودند.
نخست گروههای کوچک آلمانها بهنگامیکه ارتشیان واروس از ارتفاعاتی بالا میرفتند به آنها حمله های متفرق کرده و به آزارشان پرداختند. اما بتدریج این حملات متفرق بیشتر و متمرکزتر شدند و سرانجام آلمانیها همزمان در مسافتی بطول پانزده تا بیست کیلومتر ( طول صفوف درحرکت رومیها) از دو طرف به رومیها حمله کردند. 
آنها نخست با پرتاب تیر از راه دور رومیها را هدف قرار دادند و چون پس از مدتی مقاومتی جدی از سوی رومیها انجام نگرفت و به پاسخگویی مناسب نپرداختند، بناگاه آلمانیها با سرو صدای زیاد بسوی ایشان سرازیر شدند و با کمترین زحمت به کشتن آنها پرداختند. جنگ چهار روز و سه شب بدرازا کشید و در آن سربازان رومی هر لحظه بیشتر از لحظه پیش پراکنده تر میشدند و پیروزی برآنها آسانتر میگشت.
سرانجام واروس و نزدیکانش از ترس اینکه بدست آلمانیها نیفتند خودکشی کردند. هنگامیکه این خبر به گوش دیگران رسید آنها هم یا خود را کشتند یا پس از اسیر شدن بدست آلمانیها کشته شدند. اگر هم کسی قصد فرار میداشت این عمل بسختی میسر میبود.
هر لژیون رومی نشان عقابی را در پیش روی خود داشت. دو عقاب از سه عقاب بدست آلمانیها افتاد و عقاب سوم را هم پس از آنکه محافظش پایه آنرا شکست و در زیر لباس خود پنهان کرد تا با آن فرار کند و عقاب بدست دشمن نیفتد دیگر دیده نشد. از سرنوشت نشاندار هم هیچوقت خبری بدست نیامد.
فاتحین سر واروس را از بدن جدا کردند و میان لشکر به نمایش گذاشتند. پس از چندی هرمان سر واروس را برای ماربد فرستاد و از او خواست که از آن عبرت گرفته و یا با او متحد شود و یا سرنوشت صاحب سر را بخاطر آورد.  ماربد بنا بر پیمان صلحی که با رومیها داشت  با وجود اینکه میدانست موقعیت رومیها تضعیف شده است با هرمان متحد نگردید و سر را به روم برای خانواده واروس فرستاد. 
سزار آگوستوس با احترام زیاد سر واروس را در مقبره خانوادگیش بخاک سپرد.

برادر زاده واروس بهمراه دو لژیون دیگر در پادگانهای زمستانی کنار رودخانه راین باقی ماند و به معدود فراریان جنگ پناه داد.  پادگانهای کنار راین از استحکامات کافی برای دفاع از خود برخوردار بودند و مرز میان رومیها و آلمانیها را تشکیل میدادند.
بازمانده برخی از این پادگانها را که در کشور آلمان وجود دارند بصورت کاملا خوبی نگاهداری و ترمیم کرده اند و سالانه تماشاگران زیادی را بسوی خود جلب میکنند. من خود از چند تای آنها دیدن کردم.
پیروزی آلمانیها در نبرد واروس ثمره محاسبات دقیق هرمان بود که هر حرکت کوچک رومیها را نیز در نظر گرفته بود و توانسته بود که یازده قبیله از آلمانیها را بسوی خویش جلب نماید و اشراف ایشان را بطرف خود بکشاند.

پس از نبرد تویته بورگ، گرمانیکوس (بمعنای فاتح گرمانیا) سردار بزرگ رومی چند حمله را بر علیه آلمانیها ترتیب داد و بر ایشان نیز پیروز گشت ولی اینها پیروزیهایی نبودند که آلمانیها را نابود سازند. بعدها در سال شانزده میلادی پس از آنکه رودخانه های دانوب و راین از سوی رومیها رسما بعنوان مرزهای امپراتوری تعیین گشتند، جنگ نیز رسما پایان یافته اعلام شد.
لژیونهای نابوده شده یعنی لژیونهای هفده، هژده و نوزده هیچگاه دوباره با این نام تاسیس نگشتند و این نیز در تاریخ روم امری منحصر بفرد است. اما سه لژیون دیگر با نامهای دیگر تاسیس گشتند و جایگزین آنها گردیدند.

No comments: